سناریو
#سناریو
وقتی مافیان مامانشون مرده و تو یه یادگاری که مامانشون بهشون داده بود و خیلی دوست داشتن رو تو حواست نبود شکستی
نامجون: برد تو اتاقت و ازش بیرون نیا اگر می خوای سالم بمونی (عصبی ، بلند )
جین: هی حواست کجاستتتت ( داد )
ا.ت: ب..بخشید حواسم نبود ( ترسیده )
جین: از جلوی چشمام دور شو ( تلاش برای آروم بودن )
یونگی: ( نفس های عمیق می کشه و تلاش می کنه خودشو آروم کنه ) با دست های مشت شده بهت میگه: برو توی اتاق و در هم قفل و کن و حداقل تا ۲ ساعت دیگه بیرون نیا ..... نمی خوام بلایی سرت بیارم ( تلاش برای داد نزدن )
جیهوپ : درستش میکنی .... من نمی دونم چه طوری وقتی اومدم خونه سالم باشه ( عصبی و بلند )
جیمین: میزی بیرون و عینشو برام می خری ( هلت میده بیرون از خونه )
تهیونگ: ببینم مگه کوری ؟؟( داد)
ا.ت : ( بچتون از پله ها میاد پایین و نگاهت بهش میوفته )
تهیونگ :( خط نگاهتو دنبال میکنه ) نفس عمیق میکشه : از جلوی چشام یه چند ساعتی خودتو دور کن
جونگکوک: ( میاد نزدیکت و دستشو پشت کمرت می ندازه سرشو میکنه تو گردنت و نفس های داغ و عصبیشو توی گودی گردنت خالی می کنه ) : کاری کن آروم شم وگر نه عصبی تر از اونم که عواقب کارم فکر کنم ( به کمرت چنگ میزنه )
وقتی مافیان مامانشون مرده و تو یه یادگاری که مامانشون بهشون داده بود و خیلی دوست داشتن رو تو حواست نبود شکستی
نامجون: برد تو اتاقت و ازش بیرون نیا اگر می خوای سالم بمونی (عصبی ، بلند )
جین: هی حواست کجاستتتت ( داد )
ا.ت: ب..بخشید حواسم نبود ( ترسیده )
جین: از جلوی چشمام دور شو ( تلاش برای آروم بودن )
یونگی: ( نفس های عمیق می کشه و تلاش می کنه خودشو آروم کنه ) با دست های مشت شده بهت میگه: برو توی اتاق و در هم قفل و کن و حداقل تا ۲ ساعت دیگه بیرون نیا ..... نمی خوام بلایی سرت بیارم ( تلاش برای داد نزدن )
جیهوپ : درستش میکنی .... من نمی دونم چه طوری وقتی اومدم خونه سالم باشه ( عصبی و بلند )
جیمین: میزی بیرون و عینشو برام می خری ( هلت میده بیرون از خونه )
تهیونگ: ببینم مگه کوری ؟؟( داد)
ا.ت : ( بچتون از پله ها میاد پایین و نگاهت بهش میوفته )
تهیونگ :( خط نگاهتو دنبال میکنه ) نفس عمیق میکشه : از جلوی چشام یه چند ساعتی خودتو دور کن
جونگکوک: ( میاد نزدیکت و دستشو پشت کمرت می ندازه سرشو میکنه تو گردنت و نفس های داغ و عصبیشو توی گودی گردنت خالی می کنه ) : کاری کن آروم شم وگر نه عصبی تر از اونم که عواقب کارم فکر کنم ( به کمرت چنگ میزنه )
۱۳.۹k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.