عشق یا قتل پ ۱۲ ق ۳
پارت ۱۲ ق ۳ : نفسی بیرون دادم و با صدای ریتم داری گفتم
+ از بچه گی!......کلاس اول!.....مدرسه!......تو گوشه کلاس تنها!.....حسودی ای ک بچه ها بهش میکردن....درس عالی! .......دلیلی نداشتن!.....فقط قانونی براشون بود ک با هانا دوست نشن......دختری تازه وارد.....هیچکی رو نمیشناخت!.......کنار گوشه ای کنار همون دختر رو پذیرفت......دوستی آغاز شد!......بهترین دوستی ک هرکسی تو خواب هم ندارتش!.......رابطه ای قشنگ تر از عشق!.....شبیه هم دیگه !....مثل خواهر های دوقلو!......ولی از هم جدا !.......ت شادی و غم باهم! ..... خیلی خوب میشناسمش.....مثل نیمه ی دوم خودم......عاشق هم بودیم!.......ولی...با عاشق شدنمون عشق بینمون کم کم محو شد
جونگ کوک ... چیشد ک ......دوستیتون بهم خورد؟
+ عشق....عشق.....درسته چشم هر لحظه یکی رو میبینه......فک میکردم عشق دروغه......ولی....حقیقت بود.....عاشق شدم!......عاشق شدم!.......سر همین موضوع دیگه اونقدرا باهم نبودیم...... من ..... هانا.... به ما میگفتن دو قلو های بهم نرسیده.......ولی ......من دنبال عشق خودم......اونم دنبال عشق خودش
جونگ کوک ... همون روزی ک اومد پیشم؟
+اهوم.... دیگه هیچ وقت مثل قبلا نبودیم!..... با اینکه خیلی عاشق هم بودیم.......چیزی ک بینمون رو گرفت رو نتونستیم کنار بزنیم......آره..... همون عشق دوباره بینمون رو گرفت! ..... همون عشق ک روزی باعث شده بود برای هم جون بدیم اینبار ما رو از هم جدا کرد! ..... لحظه های دردناکی برامون ساخت!
با با خارج شدن آخرین کلمه ار دهنم گلوله رو در آوردم و انداختم تویه کاسه ...... انگار جونگ کوک خیلی دلش برای هانا تنگ شده بود بعد باند پیچی کردن زخمش به طرف دستشویی جهت شستن دستام قدم برداشتم
+ از بچه گی!......کلاس اول!.....مدرسه!......تو گوشه کلاس تنها!.....حسودی ای ک بچه ها بهش میکردن....درس عالی! .......دلیلی نداشتن!.....فقط قانونی براشون بود ک با هانا دوست نشن......دختری تازه وارد.....هیچکی رو نمیشناخت!.......کنار گوشه ای کنار همون دختر رو پذیرفت......دوستی آغاز شد!......بهترین دوستی ک هرکسی تو خواب هم ندارتش!.......رابطه ای قشنگ تر از عشق!.....شبیه هم دیگه !....مثل خواهر های دوقلو!......ولی از هم جدا !.......ت شادی و غم باهم! ..... خیلی خوب میشناسمش.....مثل نیمه ی دوم خودم......عاشق هم بودیم!.......ولی...با عاشق شدنمون عشق بینمون کم کم محو شد
جونگ کوک ... چیشد ک ......دوستیتون بهم خورد؟
+ عشق....عشق.....درسته چشم هر لحظه یکی رو میبینه......فک میکردم عشق دروغه......ولی....حقیقت بود.....عاشق شدم!......عاشق شدم!.......سر همین موضوع دیگه اونقدرا باهم نبودیم...... من ..... هانا.... به ما میگفتن دو قلو های بهم نرسیده.......ولی ......من دنبال عشق خودم......اونم دنبال عشق خودش
جونگ کوک ... همون روزی ک اومد پیشم؟
+اهوم.... دیگه هیچ وقت مثل قبلا نبودیم!..... با اینکه خیلی عاشق هم بودیم.......چیزی ک بینمون رو گرفت رو نتونستیم کنار بزنیم......آره..... همون عشق دوباره بینمون رو گرفت! ..... همون عشق ک روزی باعث شده بود برای هم جون بدیم اینبار ما رو از هم جدا کرد! ..... لحظه های دردناکی برامون ساخت!
با با خارج شدن آخرین کلمه ار دهنم گلوله رو در آوردم و انداختم تویه کاسه ...... انگار جونگ کوک خیلی دلش برای هانا تنگ شده بود بعد باند پیچی کردن زخمش به طرف دستشویی جهت شستن دستام قدم برداشتم
۳۴.۹k
۱۹ تیر ۱۴۰۰