پارت ۵۴
پارت ۵۴
ا/ت با دیدن عکس خودش و تهیونگ تو ماشین در حال بوسیدن هم بودن آب دهنش رو به سختی قورت داد و پلک هاش رو بست
کوک با نشنیدن حرفی از جانب ا/ت مو هاش رو کشید که باعث ناله دردمند ا/ت شد
- جواب منو بده هرزه ؟ این چه کوفتیه ؟
ولی ا/ت دوباره لب هاش رو بهم فشار داد و حرفی نزد
بی صدا اشک میریختم و اتفاقاتی که قرار بود بیوفته فکر میکرد سر ا/ت رو چند باری به تاج تخت کوبوند که باعث جمع شدن چهره ی ا/ت شد
- که حرف نمیزنی نه ؟ فکر کنم باید جور دیگه ای حالیت کنم
و با خشم عقب کشید بسته ی سیگاری رو از جیب شلوارش در آورد و با به آتیش کشیدن نج سیکاری دودش رو تو ریه هاش فرستاد
- نمیدونستم هرزه ای دکتر
و کام دیگه ای از سیکارش گرفت
- پس امشب مثل هرزه ها زیرم جون میدی و عواقب کارت رو با خون کشیدن بدنت پس میدی
و با قدم برداشتن به سمتش سیگار رو روی شکم دختر ترسیده خاموش کرد
باحس شدید سوزش و درد روی شکمش ناله درد مندی سر داد
- وقت واسه ناله کردن زیاده هرزه کوچولو ، ناله هاتو باید نگه داری وقتی زیرمی سر بدی ..
حرفی نداشت بزنه میدونست کارش اشتباه بوده ولی اینجوری تاوان پس دادن هم نهایت بیرحمی بود
- بهت گفته بودم یه بار دیگه ، فقط یه بار دیگه اون دوست پسر عقب مونده ات رو ببینی میفرستمش اون دنیا ، نگفته بودم ؟
جمله آخرش رو تقربا داد زد و به وضوح ترسیدن ا/ت رو دید موبایلش رو برای بار دوم جلوی صورت ا/ت قرار داد
- نگاهش کن ... ببین .. الان خوشگل نشده ؟
به اورمی پلک هاشو باز کرد و به صفحه ی موبایل کوک خیره شد چیزی که میدید رو باور نمیکرد
تهیونگ باصورت خونی و باد کرده ضعیف بی حال تر از همیشه روی زمین اوفتاده بود
- اینا همش بخاطر هرزه ای مثل توعه ا/ت .. حتی نمیدونه برای چی انقدر کتک خورده ، ولی تو که میدونی هرزه کوچولو ، مگه نه ؟
با هر حرف کوک لرز بدی تمام بدنش رو پر می کرد و پلک هاش از روی ترس میپرید
- خودت بگو چیکارت بکنم باهات !هوم ؟ فکر کردم اون سری که کتک خوردی برات درس عبرت نشده بود
به وضوح عصبانیت کوک رو میتونست ببینه و ای چیزی نبود که بتونه زنده از زیر دستش بیرون بیاد
با دیدن کمر بند توی دستهای کوک بدنش به لرز افتاد اون نمی خواست با سگک کمربند بزنتش ؟
یعنی نمی فهمید که اون فلز روی کمربند چقدر
دردناکه ؟
پایان پارت ۵۴
لایک کنید لطفا ♥️🙏
ا/ت با دیدن عکس خودش و تهیونگ تو ماشین در حال بوسیدن هم بودن آب دهنش رو به سختی قورت داد و پلک هاش رو بست
کوک با نشنیدن حرفی از جانب ا/ت مو هاش رو کشید که باعث ناله دردمند ا/ت شد
- جواب منو بده هرزه ؟ این چه کوفتیه ؟
ولی ا/ت دوباره لب هاش رو بهم فشار داد و حرفی نزد
بی صدا اشک میریختم و اتفاقاتی که قرار بود بیوفته فکر میکرد سر ا/ت رو چند باری به تاج تخت کوبوند که باعث جمع شدن چهره ی ا/ت شد
- که حرف نمیزنی نه ؟ فکر کنم باید جور دیگه ای حالیت کنم
و با خشم عقب کشید بسته ی سیگاری رو از جیب شلوارش در آورد و با به آتیش کشیدن نج سیکاری دودش رو تو ریه هاش فرستاد
- نمیدونستم هرزه ای دکتر
و کام دیگه ای از سیکارش گرفت
- پس امشب مثل هرزه ها زیرم جون میدی و عواقب کارت رو با خون کشیدن بدنت پس میدی
و با قدم برداشتن به سمتش سیگار رو روی شکم دختر ترسیده خاموش کرد
باحس شدید سوزش و درد روی شکمش ناله درد مندی سر داد
- وقت واسه ناله کردن زیاده هرزه کوچولو ، ناله هاتو باید نگه داری وقتی زیرمی سر بدی ..
حرفی نداشت بزنه میدونست کارش اشتباه بوده ولی اینجوری تاوان پس دادن هم نهایت بیرحمی بود
- بهت گفته بودم یه بار دیگه ، فقط یه بار دیگه اون دوست پسر عقب مونده ات رو ببینی میفرستمش اون دنیا ، نگفته بودم ؟
جمله آخرش رو تقربا داد زد و به وضوح ترسیدن ا/ت رو دید موبایلش رو برای بار دوم جلوی صورت ا/ت قرار داد
- نگاهش کن ... ببین .. الان خوشگل نشده ؟
به اورمی پلک هاشو باز کرد و به صفحه ی موبایل کوک خیره شد چیزی که میدید رو باور نمیکرد
تهیونگ باصورت خونی و باد کرده ضعیف بی حال تر از همیشه روی زمین اوفتاده بود
- اینا همش بخاطر هرزه ای مثل توعه ا/ت .. حتی نمیدونه برای چی انقدر کتک خورده ، ولی تو که میدونی هرزه کوچولو ، مگه نه ؟
با هر حرف کوک لرز بدی تمام بدنش رو پر می کرد و پلک هاش از روی ترس میپرید
- خودت بگو چیکارت بکنم باهات !هوم ؟ فکر کردم اون سری که کتک خوردی برات درس عبرت نشده بود
به وضوح عصبانیت کوک رو میتونست ببینه و ای چیزی نبود که بتونه زنده از زیر دستش بیرون بیاد
با دیدن کمر بند توی دستهای کوک بدنش به لرز افتاد اون نمی خواست با سگک کمربند بزنتش ؟
یعنی نمی فهمید که اون فلز روی کمربند چقدر
دردناکه ؟
پایان پارت ۵۴
لایک کنید لطفا ♥️🙏
۵.۲k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.