Are you OK!?(part.4)
Are you OK!?(part.4)
کل زندگیشو میداد تا اون لحظه تموم نشه
آرامشی که اون لحظه براش داشت هیچوقت تو زندگیش حس نکرده بود
بعد ده ثانیه لباشو برداشت
به صورت آروم تهیونگ نگاه کرد که هنوز چشماش بسته بود و به خواب فرو رفته بود
آروم زمزمه کرد
_آخرین باره...
دوباره لباشو روی لبای تهیونگ گذاشت و سریع برداشت
نفس عمیقی کشید و چشماشو بست
احساس خوبی نداشت
حس میکرد به حریم خصوصی ته تجاوز کرده
ولی عذاب وجدانی براش نداشت
خودشو به ته نزدیک کرد
آروم سرسو تو گردن تهیونگ فرو برد
میدونست خوابش سنگینه و حتی اگه آجرم رو سرش میریخت بیدار نمیشد
دستشو دور کمر تهیونگ حلقه کرد
اشکاش از روی گونهاش پایین میریخت
حتی نفهمید کی خوابش برده
تهیونگ آروم چشماشو باز کرد و نرمی چیزیو زیر گردنش احساس کرد
سرشو برگردوند و متوجه موقعیت شد
کوک سرشو تو گردنش فرو برده بود و دستشو دورش حلقه کرده بود
دستشو روی موهای کوک کشید و آروم خودشو از حلقهی دست کوک آزاد کرد و بهش خیره شد
خودشو با فکر اینکه کوک توی خواب حرکت میکنه گول زد و پتو رو روش کشید و از جاش بلند شد
آروم پاشو از اتاق بیرون گذاشت و قهوهای برای خودش درست کرد
چشماشو بست و ماگ داغ رو به لپش چسبوند
از بچگی این عادتو داشت که هر چیز گرمیو به لپش میچسبوند
بدنش همیشه یخ بود و با این کار گرم میشد
لبخندی زد و ماگ رو به لبش نزدیک کرد که چیزی یادش افتاد
به سمت اتاقش به راه افتاد
با دیدن جونگکوک که خوابه به سمتش رفت و دستشو روی موهای کوک کشید
_جونگکوکا...بلند شو
کوک اخمی کرد و بی اعتنا به خوابش ادامه داد
تهیونگ کنارش دراز کشید و به لبای کوک خیره شد
_کوک بلند شو میگم
کوک یکی از چشاشو باز کرد
_تهیونگ بزار بخوابم
دستشو بین موهای کوک فرو برد و نوازشش کرد
انگار برق کوک رو گرفت و از جاش بلند شد
تهیونگ با چشمای نگران از حرکت یهویی کوک بهش خیره شد
_کوک..خوبی!؟
جونگکوک نگاه گیجی به تهیونگ انداخت...با یادآوری دیشب و حالا نوازش تهیونگ متعجب شده بود
دست تهیونگ که بین موهاش بود و گرفت و فشرد
_م..من...خو..بم
تهیونگ دست جونگکوک و گرفت و بلندش کرد
_بیا بریم کوک
لایک ۳۰
کامنت ۵
کل زندگیشو میداد تا اون لحظه تموم نشه
آرامشی که اون لحظه براش داشت هیچوقت تو زندگیش حس نکرده بود
بعد ده ثانیه لباشو برداشت
به صورت آروم تهیونگ نگاه کرد که هنوز چشماش بسته بود و به خواب فرو رفته بود
آروم زمزمه کرد
_آخرین باره...
دوباره لباشو روی لبای تهیونگ گذاشت و سریع برداشت
نفس عمیقی کشید و چشماشو بست
احساس خوبی نداشت
حس میکرد به حریم خصوصی ته تجاوز کرده
ولی عذاب وجدانی براش نداشت
خودشو به ته نزدیک کرد
آروم سرسو تو گردن تهیونگ فرو برد
میدونست خوابش سنگینه و حتی اگه آجرم رو سرش میریخت بیدار نمیشد
دستشو دور کمر تهیونگ حلقه کرد
اشکاش از روی گونهاش پایین میریخت
حتی نفهمید کی خوابش برده
تهیونگ آروم چشماشو باز کرد و نرمی چیزیو زیر گردنش احساس کرد
سرشو برگردوند و متوجه موقعیت شد
کوک سرشو تو گردنش فرو برده بود و دستشو دورش حلقه کرده بود
دستشو روی موهای کوک کشید و آروم خودشو از حلقهی دست کوک آزاد کرد و بهش خیره شد
خودشو با فکر اینکه کوک توی خواب حرکت میکنه گول زد و پتو رو روش کشید و از جاش بلند شد
آروم پاشو از اتاق بیرون گذاشت و قهوهای برای خودش درست کرد
چشماشو بست و ماگ داغ رو به لپش چسبوند
از بچگی این عادتو داشت که هر چیز گرمیو به لپش میچسبوند
بدنش همیشه یخ بود و با این کار گرم میشد
لبخندی زد و ماگ رو به لبش نزدیک کرد که چیزی یادش افتاد
به سمت اتاقش به راه افتاد
با دیدن جونگکوک که خوابه به سمتش رفت و دستشو روی موهای کوک کشید
_جونگکوکا...بلند شو
کوک اخمی کرد و بی اعتنا به خوابش ادامه داد
تهیونگ کنارش دراز کشید و به لبای کوک خیره شد
_کوک بلند شو میگم
کوک یکی از چشاشو باز کرد
_تهیونگ بزار بخوابم
دستشو بین موهای کوک فرو برد و نوازشش کرد
انگار برق کوک رو گرفت و از جاش بلند شد
تهیونگ با چشمای نگران از حرکت یهویی کوک بهش خیره شد
_کوک..خوبی!؟
جونگکوک نگاه گیجی به تهیونگ انداخت...با یادآوری دیشب و حالا نوازش تهیونگ متعجب شده بود
دست تهیونگ که بین موهاش بود و گرفت و فشرد
_م..من...خو..بم
تهیونگ دست جونگکوک و گرفت و بلندش کرد
_بیا بریم کوک
لایک ۳۰
کامنت ۵
۱۷.۲k
۱۲ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.