🦋pt:⁷ I don't care even if I raise blood
مرد: چرا متسفانه خیلی خوبه که
ا/ت: به شما مربوط نیست لطفا راهتون رو برید
مرد: باشه بابا
(از زبان ا/ت)
کتم رو دکمه هاشو بستم و رفتم تو گوشیم تا به جیهون پیام بدم
پیام دادم گفتم
«اقای بد مست حالش چطوره؟»
انتظار نداشتم به این زودی جواب بده
جیهون: داره میره سرکارش
ا/ت: اوه خوبه خسته نباشه
جیهون: انشاالله موضوع منم دیگه؟
ا/ت: خخخ اره نپه من اسمم جیهونه
جیهون: خوب رسیدی سر کارت
ا/ت: اره عزیزم
جیهون: اوو عزیزم از کجا اومد!
ا/ت: مجبورم اینجوری بگما«اروم گفتم»
جیهون: با اسنپ داری میری؟
ا/ت: تاکسی
جیهون: صدای گوشیتو زیاد کن
ا/ت: باشه
جیهون: عشقم ردیابم نشونت میده نیازی به گفتنت نیست
_راننده خشک شد_
ا/ت: باشه
جیهون: خب خب امشب غذا چی داریم؟
ا/ت: هرچی تو بگی «خنده»
جیهون: خودت گفتیا
ا/ت: اره «خنده» عه دارم میرسم
جیهون: بهم پیام بدیاا
ا/ت: چشم سرورم
_جیهون گوشیو قطع کرد و پیام داد مراقب باش ا/ت_
پیام دادم
_چشم_
ماشین ایستاد و پولش رو دادم و به سرعت از تو ماشین بیرون اومدم_
رفتم داخل در باز بود اوه چه خونه شیکی اندازش چه مناسبه
جئون: با تاکسی؟
ا/ت:ــــــــــــ
_ترسیدم و پشتمو دیدم که به دیوار حیاط تکیه داده و سیگار میکشه_
ا/ت: پس با هواپیما
جئون:«پوزخند» نمک نریز
ا/ت: باید از کجا شروع کنم
جئون: از باز کردن دکمه هات
ا/ت: اوه اینا رو مجبور شدم ببندم
جئون: طبقه بالاس برو بالا لباس هست عوض کن
_دکمه هامو باز کردم و دستامو تو جیبم کردم رفتم سمت ورودی خونه
جئون:_سیگارش رو خاموش کرد زیر پاهاش لهش کرد و زد از خونه بیرون_
هوفف طبقه بالا؟
اینجا پله میخوره
اروم رفتم از پله ها بالا
که با ۶ تا پسر رو به رو شدم
_ترسیدم_
ا/ت: هی سلام
همشون سکوت کرده بودن احساس کردم روحی چیزین ولی روح جذاب؟
ا/ت: من همون پرستارم
جیمین: خوب برو سر کارت
ا/ت: البته فقط کدوم اتاق هستش و لباس فرمم کجاست
جین: بالای سر منه
ا/ت: خیلی نمک هستید
جین:«پوزخند»
یونگی: تو اتاق سمت چپت
ا/ت: ممنونم
رفتم اتاق سمت چپ اروم در رو باز کردم و پیر مرد رو دیدم که خوابیده بود
یه نوشته رو دیوار بود کندمش و دیدم نوشته این کاغذ رو بچسبون بت خودت بفهمیم خدمتکاری لباس میخایی چیکار
قشنگ عصبانیت رو تو کل وجودم حس میکردم و فهمیدم میخان اصکلم کنن پس از در اروم رفتم بیرون
جین: عه لباست کو پس«پوزخند»
ا/ت: لباس خودم رو دوست دارم برا همین با همین کار میکنم
تهیونگ: اصلا دیدیش شاید خوشت میومدا«پوزخند»
ا/ت: لباس رو تو قیافت دیدم دیگه چی میخام
نامجون: هی بچها کافیه
جئون: چرا کار نمیکنی
ا/ت:«دستمو تو جیبم کردم» میخام انجام بدم
جئون: سریع تر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تا بعد👋🏻
ــــــــــــــــــــــــــــــــ بعدی
ـــــــــــــــــــــــــــ🦋
ـــــــــــــــــــــــ🦋
ــــــــــــــــــ🦋
ــــــــــــــ🦋
ـــــــــــ🦋
ـــــــ🦋
ــــ🦋
ــ🦋
🦋
ـ
ا/ت: به شما مربوط نیست لطفا راهتون رو برید
مرد: باشه بابا
(از زبان ا/ت)
کتم رو دکمه هاشو بستم و رفتم تو گوشیم تا به جیهون پیام بدم
پیام دادم گفتم
«اقای بد مست حالش چطوره؟»
انتظار نداشتم به این زودی جواب بده
جیهون: داره میره سرکارش
ا/ت: اوه خوبه خسته نباشه
جیهون: انشاالله موضوع منم دیگه؟
ا/ت: خخخ اره نپه من اسمم جیهونه
جیهون: خوب رسیدی سر کارت
ا/ت: اره عزیزم
جیهون: اوو عزیزم از کجا اومد!
ا/ت: مجبورم اینجوری بگما«اروم گفتم»
جیهون: با اسنپ داری میری؟
ا/ت: تاکسی
جیهون: صدای گوشیتو زیاد کن
ا/ت: باشه
جیهون: عشقم ردیابم نشونت میده نیازی به گفتنت نیست
_راننده خشک شد_
ا/ت: باشه
جیهون: خب خب امشب غذا چی داریم؟
ا/ت: هرچی تو بگی «خنده»
جیهون: خودت گفتیا
ا/ت: اره «خنده» عه دارم میرسم
جیهون: بهم پیام بدیاا
ا/ت: چشم سرورم
_جیهون گوشیو قطع کرد و پیام داد مراقب باش ا/ت_
پیام دادم
_چشم_
ماشین ایستاد و پولش رو دادم و به سرعت از تو ماشین بیرون اومدم_
رفتم داخل در باز بود اوه چه خونه شیکی اندازش چه مناسبه
جئون: با تاکسی؟
ا/ت:ــــــــــــ
_ترسیدم و پشتمو دیدم که به دیوار حیاط تکیه داده و سیگار میکشه_
ا/ت: پس با هواپیما
جئون:«پوزخند» نمک نریز
ا/ت: باید از کجا شروع کنم
جئون: از باز کردن دکمه هات
ا/ت: اوه اینا رو مجبور شدم ببندم
جئون: طبقه بالاس برو بالا لباس هست عوض کن
_دکمه هامو باز کردم و دستامو تو جیبم کردم رفتم سمت ورودی خونه
جئون:_سیگارش رو خاموش کرد زیر پاهاش لهش کرد و زد از خونه بیرون_
هوفف طبقه بالا؟
اینجا پله میخوره
اروم رفتم از پله ها بالا
که با ۶ تا پسر رو به رو شدم
_ترسیدم_
ا/ت: هی سلام
همشون سکوت کرده بودن احساس کردم روحی چیزین ولی روح جذاب؟
ا/ت: من همون پرستارم
جیمین: خوب برو سر کارت
ا/ت: البته فقط کدوم اتاق هستش و لباس فرمم کجاست
جین: بالای سر منه
ا/ت: خیلی نمک هستید
جین:«پوزخند»
یونگی: تو اتاق سمت چپت
ا/ت: ممنونم
رفتم اتاق سمت چپ اروم در رو باز کردم و پیر مرد رو دیدم که خوابیده بود
یه نوشته رو دیوار بود کندمش و دیدم نوشته این کاغذ رو بچسبون بت خودت بفهمیم خدمتکاری لباس میخایی چیکار
قشنگ عصبانیت رو تو کل وجودم حس میکردم و فهمیدم میخان اصکلم کنن پس از در اروم رفتم بیرون
جین: عه لباست کو پس«پوزخند»
ا/ت: لباس خودم رو دوست دارم برا همین با همین کار میکنم
تهیونگ: اصلا دیدیش شاید خوشت میومدا«پوزخند»
ا/ت: لباس رو تو قیافت دیدم دیگه چی میخام
نامجون: هی بچها کافیه
جئون: چرا کار نمیکنی
ا/ت:«دستمو تو جیبم کردم» میخام انجام بدم
جئون: سریع تر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تا بعد👋🏻
ــــــــــــــــــــــــــــــــ بعدی
ـــــــــــــــــــــــــــ🦋
ـــــــــــــــــــــــ🦋
ــــــــــــــــــ🦋
ــــــــــــــ🦋
ـــــــــــ🦋
ـــــــ🦋
ــــ🦋
ــ🦋
🦋
ـ
۱۵.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.