پارت 3 دکتر مافیا
اوو خانومی تو که از اینم خوشگل تری بیا دنبالم یه مشت زدم تو دهنش بعدم شروع کردم به محکم زدنش جوری که از دهنش خون میومد جیا بیهوش بود از روش بلند شدم ولی با دیدن مارکی که روی گردن جیا بود چنان لگدی به شکمش زدم که ناله اش تا بیرون رسید چند نفر اومدن
هی تو به چه حقی بادیگارد من رو اینجوری زدی
برو مواظب خودت باش تا توهم لت و پاره نکردم فهمیدی از زیر بغل جیا گرفتم و بردم سمت مبل کمی آب آوردم و بهش دادم تا بخوره یکمی تو صورتش پاشیدم که بیدار شد حالش خوب به نظر میومد از دستش عصبانی بودم پس چیزی نگفتم
ایملدا من
چیزی نگو رفتیم خونه نشونت میدم اونم ساکت شد فک کنم ترسید
جیا تا حالا ایملدا رو اینقدر ترسناک ندیده بودم ولی حق هم داشت نزدیک بود....
ده دقیقه ای نشستیم هنوز سرم گیج میرفت بخاطر همین نرفتیم حوصلم سر رفت ولی ایملدا گفت حتی جم هم نخورم سرش توی گوشی بود ولی کل حواسش پیش من بود
گفتم ایملدا حوصلم سر رفته خوب
جیا باور کن هنوز عصبانیم پس مثل یه بچه خوب سر جات بشین باشه ای گفتم و چشم غره ای براش رفتم
توی این همه مدت نگاه های یکی رو روی خودم حس میکردم چرخیدم که یه پسر خیلی جیگری دیدم واقعا خیلی خوشتیپ بود صورتش عین نقاشی بود تهیونگ رو میگه
از زبان تهیونگ
امروز بعد از انجام دادن عملیات حوصلم به شدت سر رفته بود پس با پسرا اومدم بار ولی از وقتی اومدم یه دختر نظرم رو جلب کرد خیلی خیلی خوشگل و کیوت بود جیا رو میگه دلم میخواست شرط بندی امروز روی اون باشه چون به شدت میخولستمش کوک از دخترها خوشش نمیومد و فقط واسه یه شب ازشون استفاده میکرد بعد دور مینداخت میخواستم بهش چیزی بگم که دیدم رفته بی خیال شدم اون دختره هم الان تنها شده بود و کسی پیشش نبود به سمتش رفتم
کوک ویو
توی بار بشدت حوصلم سر رفته بود رفتم تا یکم اطراف رو ببینم دیدم یکی از بادیگارد هام سعی میکنه به دختری تجاوز کنه
ایملدا ویو رفتم دستشویی تا دست و صورتم رو بشورم وقتی اومدم بیرون یه پسر جلوم رو گرفت واقعا دلم نمیخواست کاری کنم دستم رو از دستش کشیدم بیرون میخواستم برم که باز من رو گرفت
پسره هی چرا میری حالا حالا ها باهات کار دارم داشتم عصبانی میشدم ولی آروم شدم گفتم واقعا با من کار داری باشه بریم دستم رو گرفت و رفتیم توی اتاقی
کوک ویو پس اون دختره هرزه هست ههه خدا همشون هرزه هستن فقط این نیست که میخواستم برم که صدای شکستن چیزی اومد کمی بعد هم اون دختره بیرون اومد رفتم داخل اتاق داشتم شاخ در میوردم
بادیگاردم رو کتک زده بود و با چسب به دیوار چسبونده بودش خندم گرفت ولی خودم رو جمع و جور کردم
هی تو به چه حقی بادیگارد من رو اینجوری زدی
برو مواظب خودت باش تا توهم لت و پاره نکردم فهمیدی از زیر بغل جیا گرفتم و بردم سمت مبل کمی آب آوردم و بهش دادم تا بخوره یکمی تو صورتش پاشیدم که بیدار شد حالش خوب به نظر میومد از دستش عصبانی بودم پس چیزی نگفتم
ایملدا من
چیزی نگو رفتیم خونه نشونت میدم اونم ساکت شد فک کنم ترسید
جیا تا حالا ایملدا رو اینقدر ترسناک ندیده بودم ولی حق هم داشت نزدیک بود....
ده دقیقه ای نشستیم هنوز سرم گیج میرفت بخاطر همین نرفتیم حوصلم سر رفت ولی ایملدا گفت حتی جم هم نخورم سرش توی گوشی بود ولی کل حواسش پیش من بود
گفتم ایملدا حوصلم سر رفته خوب
جیا باور کن هنوز عصبانیم پس مثل یه بچه خوب سر جات بشین باشه ای گفتم و چشم غره ای براش رفتم
توی این همه مدت نگاه های یکی رو روی خودم حس میکردم چرخیدم که یه پسر خیلی جیگری دیدم واقعا خیلی خوشتیپ بود صورتش عین نقاشی بود تهیونگ رو میگه
از زبان تهیونگ
امروز بعد از انجام دادن عملیات حوصلم به شدت سر رفته بود پس با پسرا اومدم بار ولی از وقتی اومدم یه دختر نظرم رو جلب کرد خیلی خیلی خوشگل و کیوت بود جیا رو میگه دلم میخواست شرط بندی امروز روی اون باشه چون به شدت میخولستمش کوک از دخترها خوشش نمیومد و فقط واسه یه شب ازشون استفاده میکرد بعد دور مینداخت میخواستم بهش چیزی بگم که دیدم رفته بی خیال شدم اون دختره هم الان تنها شده بود و کسی پیشش نبود به سمتش رفتم
کوک ویو
توی بار بشدت حوصلم سر رفته بود رفتم تا یکم اطراف رو ببینم دیدم یکی از بادیگارد هام سعی میکنه به دختری تجاوز کنه
ایملدا ویو رفتم دستشویی تا دست و صورتم رو بشورم وقتی اومدم بیرون یه پسر جلوم رو گرفت واقعا دلم نمیخواست کاری کنم دستم رو از دستش کشیدم بیرون میخواستم برم که باز من رو گرفت
پسره هی چرا میری حالا حالا ها باهات کار دارم داشتم عصبانی میشدم ولی آروم شدم گفتم واقعا با من کار داری باشه بریم دستم رو گرفت و رفتیم توی اتاقی
کوک ویو پس اون دختره هرزه هست ههه خدا همشون هرزه هستن فقط این نیست که میخواستم برم که صدای شکستن چیزی اومد کمی بعد هم اون دختره بیرون اومد رفتم داخل اتاق داشتم شاخ در میوردم
بادیگاردم رو کتک زده بود و با چسب به دیوار چسبونده بودش خندم گرفت ولی خودم رو جمع و جور کردم
۶۹.۲k
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.