گل رز♔
گل رز♔
#پارت29
از زبان چویا]
"با حرفی که ان مرد زد چشمان ـه ایزومی از تعجب گرد شد.
با تعجب گفت: ناکاهارا؟
مرد لبخندی زد ـو گفت: پسرِ بیچاره حتی بهت نگفتن که تو پسر ـه اون خانواده نیستی!
ایزومی با عصبانیت گفت: تو چی داری میگی؟ پدر ـو مادر ـه من هیناتا ـو اِما ـعن!
مرد از تند خلقی ـه ایزومی عصبانی شد ـو گفت: چرا نمیخوای بفهمی پدر ـو مادر ـه تو هاناکو ـو رِمی ـن پسر جون! خاندان ـه سلطنتی ـه ناکاهارا نابود شده ـو از بین رفته ـو کسی برای جانشین شدن وجود نداره تا اینکه فهمیدیم تو پسر ـه پادشاه ناکاهارا هستی؛ شما میتونید دوباره سلطنت ـه ناکاهارا ـرو سرپا کنید.
اکیرا با بُهت به زمین خیره مونده بود ـو از تعجب چشماش گرد شده بود.
مرد تنه صدای ـش را پایین تر اورد ـو با مهربانی ایزومی را بلند کرد ـو با خودش برد.
طیِ 6 ماه بعد ایزومی متوجه شد پدر ـو مادرِ واقعی ـش ـو خاندان ـه سلطنتی ـه ناکاهارا توسطِ سرزمین پلیدی از بین رفتند.
زمانی که خاندان ـه ناکاهارا نابود شد فقط پسرِ شان ایزومی زنده مانده بود، پادشاه اوسامو ایزومی رو پیدا کرد ـو اونو به سرپرستی قبول کرد.
خاندان ـه ناکاهارا ـو اوسامو باهم صلح داشتند ـو بایکدیگر کنار میومدند، هیچ کدوم از سرزمین ها باهم دشمنی نداشتند به جز سرزمین ـه پلیدی؛ سرزمین ـه پلیدی تنفر ـه زیادی از خاندان ـه ناکاهارا داشتند.
با اینکه ناکاهارا میدونست که باهاشون مشکل دارن، با ملاحضه ـو احترام باهاشون رفتار میکرد.
بعد از 195 سال اکیرا ـو ایزومی باهم ملاقات کردن، ایزومی برای عذرخواهی برگشته بود ولی اکیرا برای انتقام؛...
اکیرا شرطی گذاشت: اگر من برنده شدم تو از این سرزمین میری ـو برای همیشه اینجا ـرو ترک میکنی ولی اگر تو بردی تاج ـو تخت به تو میرسه ـو من از اینجا میرم.
ایزومی اون شرط ـو قبول نکرد، زندگی بدون ـه برادرش سخت بود.
اکیرا، ایزومی ـو به این کار مجبور کرد.
در اخر اکیرا شرط ـرو برنده شد ـو درخواست داد که اونو از سرزمین ـه ماکوندو بیرون بندازن.
ایزومی به شدت عصبی شده بود ـو خون جلوی چشماشو گرفته بود.
دلش میخواست برادرش ـو هرچیزه دیگه ای رو که خاندان ـه اوسامو بود نابود کنه.
عصبانیت ـه زیاده ـش باعث شد سرزمین ـه ماکوندو رو نابود کنه ـو نیمی از سرزمین ـه ماکوندو رو مال ـه خودش کنه.
ایزومی سرزمین ـه پلیدی رو هن نابود کرد ـو خودش در اون سرزمین اوتراق کرد ـو سرزمین ـه پلیدی رو به بدترین شکل نابود کرد ـو به یه سرزمین ـه سیاه ـو تاریک تبدیل کرد که بخشی از اون سرزمین مطعلق به سرزمین ـه ماکوندو ـعه.
حالا که ناکاهارا ایزومی یکی از ترسناک ترین ـو وحشتناک ترین خون اشام ـه جهان شناخته شده پسری کوچک ـو شیرین به دنیای وحشی ـو ترسناک می اید که دل ـه اورا رام میکند. ...!
پدر؟ اکیرا؟ برادر ـه ناتنی؟
ادامه دارد...
#پارت29
از زبان چویا]
"با حرفی که ان مرد زد چشمان ـه ایزومی از تعجب گرد شد.
با تعجب گفت: ناکاهارا؟
مرد لبخندی زد ـو گفت: پسرِ بیچاره حتی بهت نگفتن که تو پسر ـه اون خانواده نیستی!
ایزومی با عصبانیت گفت: تو چی داری میگی؟ پدر ـو مادر ـه من هیناتا ـو اِما ـعن!
مرد از تند خلقی ـه ایزومی عصبانی شد ـو گفت: چرا نمیخوای بفهمی پدر ـو مادر ـه تو هاناکو ـو رِمی ـن پسر جون! خاندان ـه سلطنتی ـه ناکاهارا نابود شده ـو از بین رفته ـو کسی برای جانشین شدن وجود نداره تا اینکه فهمیدیم تو پسر ـه پادشاه ناکاهارا هستی؛ شما میتونید دوباره سلطنت ـه ناکاهارا ـرو سرپا کنید.
اکیرا با بُهت به زمین خیره مونده بود ـو از تعجب چشماش گرد شده بود.
مرد تنه صدای ـش را پایین تر اورد ـو با مهربانی ایزومی را بلند کرد ـو با خودش برد.
طیِ 6 ماه بعد ایزومی متوجه شد پدر ـو مادرِ واقعی ـش ـو خاندان ـه سلطنتی ـه ناکاهارا توسطِ سرزمین پلیدی از بین رفتند.
زمانی که خاندان ـه ناکاهارا نابود شد فقط پسرِ شان ایزومی زنده مانده بود، پادشاه اوسامو ایزومی رو پیدا کرد ـو اونو به سرپرستی قبول کرد.
خاندان ـه ناکاهارا ـو اوسامو باهم صلح داشتند ـو بایکدیگر کنار میومدند، هیچ کدوم از سرزمین ها باهم دشمنی نداشتند به جز سرزمین ـه پلیدی؛ سرزمین ـه پلیدی تنفر ـه زیادی از خاندان ـه ناکاهارا داشتند.
با اینکه ناکاهارا میدونست که باهاشون مشکل دارن، با ملاحضه ـو احترام باهاشون رفتار میکرد.
بعد از 195 سال اکیرا ـو ایزومی باهم ملاقات کردن، ایزومی برای عذرخواهی برگشته بود ولی اکیرا برای انتقام؛...
اکیرا شرطی گذاشت: اگر من برنده شدم تو از این سرزمین میری ـو برای همیشه اینجا ـرو ترک میکنی ولی اگر تو بردی تاج ـو تخت به تو میرسه ـو من از اینجا میرم.
ایزومی اون شرط ـو قبول نکرد، زندگی بدون ـه برادرش سخت بود.
اکیرا، ایزومی ـو به این کار مجبور کرد.
در اخر اکیرا شرط ـرو برنده شد ـو درخواست داد که اونو از سرزمین ـه ماکوندو بیرون بندازن.
ایزومی به شدت عصبی شده بود ـو خون جلوی چشماشو گرفته بود.
دلش میخواست برادرش ـو هرچیزه دیگه ای رو که خاندان ـه اوسامو بود نابود کنه.
عصبانیت ـه زیاده ـش باعث شد سرزمین ـه ماکوندو رو نابود کنه ـو نیمی از سرزمین ـه ماکوندو رو مال ـه خودش کنه.
ایزومی سرزمین ـه پلیدی رو هن نابود کرد ـو خودش در اون سرزمین اوتراق کرد ـو سرزمین ـه پلیدی رو به بدترین شکل نابود کرد ـو به یه سرزمین ـه سیاه ـو تاریک تبدیل کرد که بخشی از اون سرزمین مطعلق به سرزمین ـه ماکوندو ـعه.
حالا که ناکاهارا ایزومی یکی از ترسناک ترین ـو وحشتناک ترین خون اشام ـه جهان شناخته شده پسری کوچک ـو شیرین به دنیای وحشی ـو ترسناک می اید که دل ـه اورا رام میکند. ...!
پدر؟ اکیرا؟ برادر ـه ناتنی؟
ادامه دارد...
۶.۴k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.