پارت ۲۰ فیک تهکوک
مرسی که میخونی شرایط پارت بعدی رو آخر فیک گذاشتم
ویو کوک
از خواب بیدار شدم ته هنوز خواب بود گوشیمو برداشتم دیدم ساعت ۹ صبحه و یهو پیام اومد ....بازش کردم نوشته بود
بادیگارده:ارباب کایل تو اتاق قرمزه
بلند شدم رفتم دستشویی و لباسام رو عوض کردم ....خیلی بی صدا انجام میدادم تا ته بیدار نشه و یک راست رفتم اتاق قرمز....تو سایه موندم
[علامت کایل &]
& هوییییی عوضیااااااا ولم کنیددددد
_آروم باش رفیق
&تو کی هستی چی ازم میخوایییی؟.
_من چیزی ازت نمیخوام و کسی هستم که قراره روزگارتو سیاه کنه
&هر چقدر پول بخواین میدم لعنتیااااا ولم کنید
از پشت سایه اومدم بیرون
_وقتی داشتی دوست پسرمو می دزدیدی به اینجاش فکر نکرده بودی ...؟
&اوه جئون رفیق تویی؟...این کارا واسه چیه؟
_واسه انتقام؟
&اون فقط ی شوخی دوستانه بود
_توام فکر کن دارم باهات شوخی میکنم..
&به هر حال خیلی زود افرادم نجاتم میدن...
_افرادت؟..[رو به بادیگارد]نشونش بده
ی فیلم از نابود شدن کل اموالش ، همه ی داراییاش، همه ی انباراش با افرادی که توش بودن...
_نهههههه عوضی کثافت
رفتم سمت شلاقا و سه تا با سایز های مختلف گرفتم تو دستم و برگشتم پیش کایل و ......
[بنگ]
&نهههههههه
[یک ساعت بعد]
توی ضربه ی ۳۰۰ام ولش کردم دیگه نمیتونست تکون بخوره..
_به ی شرطی لز جونت میگذرم...
&قبول نمیکنم..
_اوه اوکی[رو به بادیگارد]با صدا خفه کن تمومش کن
بادیگارده:چشم
خواستم از اتاق برم بیرون که....
&صبر کن.....
ویو ته
از خواب بیدار شدم ولی کوک کنارم نبود بلند شدم رفتم دسشویی و کارای لازم رو کردم و........
رفتم پایین و با میز چیده شده مواجه شدم
[رو به خدمتکار ]
+جونگ کوک کجاست؟
خدمتکار: ارباب گفتن شما صبحونتون رو بخورین ایشون یکم کار دارن و دیر میان...
+اوهوم
[۱ ساعت بعد]
حوصلم پوکیده بود و کوک هنوز نیومده بود ...گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم..
_جانم؟!
+کجایی؟
_تو راهم بیب دارم میام..
+اوهوم باشه...
قطع کردم و تلوزیون رو روشن کردم و نشستم به نگاه کردن......صدای رمز در اومد و منم رفتم پشت در وایستادم...
_اوه بیب!..صبح بخیررر
+صبح توام بخیر ولی اول صبح کجا بودی؟
_ی چندتا کار داشتم مونده بود انجام میدادم
+اوهوم...بیا..میخوام بریم ی جایی...
_کجا بیب؟
+تو بیااااا.
_باشععع
کوک رو فرستادم لباسش رو عوض کنه.....
[۵ مین بعد]
_جون بیبی بوی؟
+میخوام بریم پیش جین هیونگ...
_همونی که کافه داشت،؟
+اوهوم.....خیلی وقته ازش بیخبرم و میخوام ببینمش و ببینم اوضاعش خوبه یا نه میدونی که آخرین بار تو اوضاع خوبی نبود.....
_باشه بیب...کی بریم؟
+الان بریم..
_شب بریم؟ من الان خیلی خستم...
+باشه ددی جونم تو استراحت کن ...
_فقط من نه باهم ...
+باشه...
ویو کوک
داشتم میرفتم تو اتاق بخوابم که گوشیم زنگ خورد...
جواب دادم
_ بله؟.
بادیگارده:ارباب گفت که کیه!...
_گفت؟
بادیگارده:بله ارباب
_خیلی خب بهش غذا و آب بدین و حواستون خیلی بهش باشه اون ی عوضی حرفیه...فردا میام ....
بادیگارده:چشم
قطع کردم و رفتم خوابیدم...
[فلش بک ساعت ۷/۳۰ شب.]
با حس اینکه ی چیز نرمی رو لبام تکون میخوره بیدار شدم که دیدم ته داره لبامو میبوسه ، وقتی دید بیدار شدم ازم جدا شد..
+بیدار شدی!...بریم؟..
_میریم،میریم ...تو بیا کارتو ادامه بده..
[۵مین بعد]
+دیگه بسه میترسم کلا امشب نریم خونه ی هیونگ و .....
_باشه بیب برو آماده شو..
[۱ساعت بعد ]
+بریم
سوار ماشین شدیم و میرفتیم که یهو وارد خیابونی شدیم که ترافیک بود و هیچ راه برگشتی نبود ....انگار تصادف شده بود ...داشتم از کنار آمبولانس رد میکردم که یهو..........
شرایط پارت بعد
۴۰ لایک و ۴۰ کامنت
خب شرایط رسید میزارم:)
راستی فیک بعدی هم تهکوکع و قرار کلی بترکونه ...
سعی میکنم اینو زود تموم کنم که به اون برسیم
راستی اگه دیر میزارم ببخشید زیاد نمیتونم بنویسم
ویو کوک
از خواب بیدار شدم ته هنوز خواب بود گوشیمو برداشتم دیدم ساعت ۹ صبحه و یهو پیام اومد ....بازش کردم نوشته بود
بادیگارده:ارباب کایل تو اتاق قرمزه
بلند شدم رفتم دستشویی و لباسام رو عوض کردم ....خیلی بی صدا انجام میدادم تا ته بیدار نشه و یک راست رفتم اتاق قرمز....تو سایه موندم
[علامت کایل &]
& هوییییی عوضیااااااا ولم کنیددددد
_آروم باش رفیق
&تو کی هستی چی ازم میخوایییی؟.
_من چیزی ازت نمیخوام و کسی هستم که قراره روزگارتو سیاه کنه
&هر چقدر پول بخواین میدم لعنتیااااا ولم کنید
از پشت سایه اومدم بیرون
_وقتی داشتی دوست پسرمو می دزدیدی به اینجاش فکر نکرده بودی ...؟
&اوه جئون رفیق تویی؟...این کارا واسه چیه؟
_واسه انتقام؟
&اون فقط ی شوخی دوستانه بود
_توام فکر کن دارم باهات شوخی میکنم..
&به هر حال خیلی زود افرادم نجاتم میدن...
_افرادت؟..[رو به بادیگارد]نشونش بده
ی فیلم از نابود شدن کل اموالش ، همه ی داراییاش، همه ی انباراش با افرادی که توش بودن...
_نهههههه عوضی کثافت
رفتم سمت شلاقا و سه تا با سایز های مختلف گرفتم تو دستم و برگشتم پیش کایل و ......
[بنگ]
&نهههههههه
[یک ساعت بعد]
توی ضربه ی ۳۰۰ام ولش کردم دیگه نمیتونست تکون بخوره..
_به ی شرطی لز جونت میگذرم...
&قبول نمیکنم..
_اوه اوکی[رو به بادیگارد]با صدا خفه کن تمومش کن
بادیگارده:چشم
خواستم از اتاق برم بیرون که....
&صبر کن.....
ویو ته
از خواب بیدار شدم ولی کوک کنارم نبود بلند شدم رفتم دسشویی و کارای لازم رو کردم و........
رفتم پایین و با میز چیده شده مواجه شدم
[رو به خدمتکار ]
+جونگ کوک کجاست؟
خدمتکار: ارباب گفتن شما صبحونتون رو بخورین ایشون یکم کار دارن و دیر میان...
+اوهوم
[۱ ساعت بعد]
حوصلم پوکیده بود و کوک هنوز نیومده بود ...گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم..
_جانم؟!
+کجایی؟
_تو راهم بیب دارم میام..
+اوهوم باشه...
قطع کردم و تلوزیون رو روشن کردم و نشستم به نگاه کردن......صدای رمز در اومد و منم رفتم پشت در وایستادم...
_اوه بیب!..صبح بخیررر
+صبح توام بخیر ولی اول صبح کجا بودی؟
_ی چندتا کار داشتم مونده بود انجام میدادم
+اوهوم...بیا..میخوام بریم ی جایی...
_کجا بیب؟
+تو بیااااا.
_باشععع
کوک رو فرستادم لباسش رو عوض کنه.....
[۵ مین بعد]
_جون بیبی بوی؟
+میخوام بریم پیش جین هیونگ...
_همونی که کافه داشت،؟
+اوهوم.....خیلی وقته ازش بیخبرم و میخوام ببینمش و ببینم اوضاعش خوبه یا نه میدونی که آخرین بار تو اوضاع خوبی نبود.....
_باشه بیب...کی بریم؟
+الان بریم..
_شب بریم؟ من الان خیلی خستم...
+باشه ددی جونم تو استراحت کن ...
_فقط من نه باهم ...
+باشه...
ویو کوک
داشتم میرفتم تو اتاق بخوابم که گوشیم زنگ خورد...
جواب دادم
_ بله؟.
بادیگارده:ارباب گفت که کیه!...
_گفت؟
بادیگارده:بله ارباب
_خیلی خب بهش غذا و آب بدین و حواستون خیلی بهش باشه اون ی عوضی حرفیه...فردا میام ....
بادیگارده:چشم
قطع کردم و رفتم خوابیدم...
[فلش بک ساعت ۷/۳۰ شب.]
با حس اینکه ی چیز نرمی رو لبام تکون میخوره بیدار شدم که دیدم ته داره لبامو میبوسه ، وقتی دید بیدار شدم ازم جدا شد..
+بیدار شدی!...بریم؟..
_میریم،میریم ...تو بیا کارتو ادامه بده..
[۵مین بعد]
+دیگه بسه میترسم کلا امشب نریم خونه ی هیونگ و .....
_باشه بیب برو آماده شو..
[۱ساعت بعد ]
+بریم
سوار ماشین شدیم و میرفتیم که یهو وارد خیابونی شدیم که ترافیک بود و هیچ راه برگشتی نبود ....انگار تصادف شده بود ...داشتم از کنار آمبولانس رد میکردم که یهو..........
شرایط پارت بعد
۴۰ لایک و ۴۰ کامنت
خب شرایط رسید میزارم:)
راستی فیک بعدی هم تهکوکع و قرار کلی بترکونه ...
سعی میکنم اینو زود تموم کنم که به اون برسیم
راستی اگه دیر میزارم ببخشید زیاد نمیتونم بنویسم
۱۷.۵k
۰۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.