پارت ۳
پارت ۳
عشق کودکی
یک ماه بعد :
بعد رفتن جیمین واقعا تنها شده بودم
زیاد گریه میکردم مامان بابام نگرانم شده بودن با این حال که هر ثانیه باهاش حرف میزندم ولی اشکام هر بار ریپیت میشدن
ویو جیمین:
خیلی ناراحت بودم بعد رفتم ا.ت تنها شده بود من افسرده شده بودم اصن همه چی ریخته بود بهم اون زمان لود که فهمیدم منو ا.ت مکمل همینم ا.ت نباشه من نیستم من نباشم ا.ت نیست هر بار به دستبند ماهم نگاه میکردم گریم میگرفت
ا.ت : مامانم بیدارم کرد برم مدرسه صبحونه خوردم با راننده رفتم
.
.
.
سر کلاس با همکلاسی هام نشسته بودم یهو ی دختره اومد گفت
دختره: از جای جیمین بلند شو اون مال منه
(چهار تا الف بچه دارن سر شوهر من دعوا میکنن ببیند😂😂🤌😐)
ا.ت : انگشت فاکمو گرفتم سمتش که با سیلیش مواجه شدم اما خیلی آروم بدود جوری که صورتم خمم نشد اما چون بحث سر جیمین بود من ی کله محکم بهش هدیه دادم
دختره: اخخخخخخ وحشی جیمین برای خودت
ا.ت : دختره اشغال
سر درس هنر نشسته بودم که ناگهان دستم به زیر میز رفت زیر چوبش جایی که جیمین یادم داده بود
ی نامه بود و داشتم دادم به معلم برام خوند نوشته بود
«مواظب خودت باش پرنسسم ستاره ویروس رو فراموش نکن
جیمین »
با دیدن این نامه اشک تو چشمم جمع شد
.
.
.
ثانیه ها روزها شب ها هفته ها ماه ها و سال ها میگزشت که من به هدفم نزدیکتر میشدم اما بیشتر دلتنگ جیمین میشدم
٫_______٫_______٫______٫______٫_____٫______
۲۰ سال بعد :
......
عشق کودکی
یک ماه بعد :
بعد رفتن جیمین واقعا تنها شده بودم
زیاد گریه میکردم مامان بابام نگرانم شده بودن با این حال که هر ثانیه باهاش حرف میزندم ولی اشکام هر بار ریپیت میشدن
ویو جیمین:
خیلی ناراحت بودم بعد رفتم ا.ت تنها شده بود من افسرده شده بودم اصن همه چی ریخته بود بهم اون زمان لود که فهمیدم منو ا.ت مکمل همینم ا.ت نباشه من نیستم من نباشم ا.ت نیست هر بار به دستبند ماهم نگاه میکردم گریم میگرفت
ا.ت : مامانم بیدارم کرد برم مدرسه صبحونه خوردم با راننده رفتم
.
.
.
سر کلاس با همکلاسی هام نشسته بودم یهو ی دختره اومد گفت
دختره: از جای جیمین بلند شو اون مال منه
(چهار تا الف بچه دارن سر شوهر من دعوا میکنن ببیند😂😂🤌😐)
ا.ت : انگشت فاکمو گرفتم سمتش که با سیلیش مواجه شدم اما خیلی آروم بدود جوری که صورتم خمم نشد اما چون بحث سر جیمین بود من ی کله محکم بهش هدیه دادم
دختره: اخخخخخخ وحشی جیمین برای خودت
ا.ت : دختره اشغال
سر درس هنر نشسته بودم که ناگهان دستم به زیر میز رفت زیر چوبش جایی که جیمین یادم داده بود
ی نامه بود و داشتم دادم به معلم برام خوند نوشته بود
«مواظب خودت باش پرنسسم ستاره ویروس رو فراموش نکن
جیمین »
با دیدن این نامه اشک تو چشمم جمع شد
.
.
.
ثانیه ها روزها شب ها هفته ها ماه ها و سال ها میگزشت که من به هدفم نزدیکتر میشدم اما بیشتر دلتنگ جیمین میشدم
٫_______٫_______٫______٫______٫_____٫______
۲۰ سال بعد :
......
۱۷.۳k
۲۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.