قسمت8
قسمت8
جیغ زدم و دست به کمر مقابلش ایستادمو گفتم :
-ارمین باز شروع شد؟بذار خواهرم از بیمارستان بیاد بعد دوباره مامانمو بفرست بیمارستان
-آخر که میفهمه
-سکته میکنه
-مامانت دیگه ضد ضربه شده، طی این سه روز آب بندی شد،به هر حال تو که اینجا می مونی میخوای بگو می خوای نگو
با حرص گفتم:
-اگر بگم که باید شب مهمونی هم بگم بعد اونوقت مامانم هم میزنه سر تو رو می شکونه
آرمین کمرمو گرفتو طرف خودش کشوندو منو رو پاش نشوند و گفت:
-من میدونم چیکار کنم که سرم نشکنه …بطری من زیر ِبار این میز بود کو؟
-نمیدونم
آرمین منو خونسرد نگاه کردو موهامو نوازشی کردو گفت:
-نفس بطری های من کو؟
-گفتم من نمیدونم من به بطری های تو چیکار دارم؟
کمرمو با سر انگشتتای داغش لمس کرد و با لبخند زدو گفت:
-نفس من سگ بشم گاز میگیرما بطری های من کو؟این زیر حداقل ده تا بطری پر بود چیکارشون کردی؟
اومدم بلند بشم کمرمو گرفت و بازم خونسرد موهامو به پشت شونه ام داد و گفت:
-من اصلا رو فرم نیستما با من شوخی نکن دختر خوبی باش
-الان شام میارم ،بعدشم بهت چای میدم مطمئن باش بهتر از مشروب ِ
آرمین نفسی کشید و آروم نگام کردو گفت:
-دوست داری همیشه روی مهربونمو ببینی تا کاری که میگمو انجام بدی؟
-ریختم دور
-تو جرئت این کار رو نداری بگو کجا گذاشتیشون
-آرمین من ازت می ترسم وقتی مشروب میخوری،نمیارم
زیر بازومو محکم گرفت دردم اومد ولی کمرمو آروم نوازش کرد و گفت:
-عزیزم من هزارتا بهونه دارم که تو راه عشقمون شهیدت کنم پس بهونه ی اضافه نده دستم
لبمو زیر دندونم کشیدم نگاهشو به لبم دوختو گفتم:
-قول بده یه لیوان بخوری
-باشه جوجه ی خوشگل من
از رو پاش بلند شدم دنبالم راه افتاد از تو کابینت آشپز خونه با اکراه درآوردمشو دادم دستش ،گونه امو بوسید و گفت:
-دیگه این کار رو نکن خب؟چون من حوصله ی چون زنی با تو یکی رو ندارم
برگشتم تا یه گیلاس بهش بدم که دیدم شیشه رو رو هوا گرفته قلوپ قلوپ تلخ زهرماری مشروبو عین آب داره میخوره همین طوری هاج و واج موندم نگاهش کردم هنگ کرده بودم که چطوری داره اون بی صاحبو راحت میخوره…بد بختی امشب نفس..
شیشه رو آورد پایینو گفت:
-هنوز یه لیوان نشده ،اندازش دستمه
آره اروح ننه ات تو تا اون شیشه رو امشب تموم نکنی محاله بذاریش کنار ؛نا امید به اتاق رفتم تا قرص ضد بارداریمو بخورم ،کیفمو از تو کمد برداشتمو روی تخت نشستم و بسته اشو آوردم بیرون و یکی برداشتم همین که خواستم دوباره بسته اشو بذارم تو کیفم سر رسید؛الحمدلاله انقدر تیز بود رو هوا همه چیزو می گرفت،شیشه شو رو پاتختی گذاشتو گفت:
-اون چی بود؟
-آرامبخش
-خودتی ،اون چی بود؟
با قیافه ی عاصی شده گفتم:
-آرمین
آرمین جدی گفت:من میکشمت نفس ،کی بهت گفت میتونی قرص بخوری؟هان؟
-من نمیخوام بشم نگین دوم
آرمین کیفمو با زور ازم گرفتو بسته ی قرصو از تو کیفم برداشتو کیفمو پرت کرد رو مبل اتاق وگفت:
اونی هم که تو دستته بده به من
-آرمین اذیت نکن
-گفتم بده به من نفس،نفس صدای منو بلند نکن الان دارم داغ میکنما میدونی بعدش چی میشه ها مثل بچه ی آدم قرصو بده به من …«مشتمو محکم کردم سرمو به زیر انداختم نمیخواستم تسلیم بشم ،مچمو گرفت ،دستمو عقب کشیدمو گفتم:»
-نمیدم ،نمیخوام حامله بشم «با جذبه ،محکم گفت:»
آرمین- زبون آدم نمی فهمی نه؟بدش به من
-میخوای منم جای نگین،تو بیمارستان بخوابم؟
آرمین-آخ که اگر من جای کامیار بودم که امشب شب سوم بابات بود
مچمو محکم گرفتو عقب رفتم و زانوشو گذاشت رو تخت اومد نزدکتر که مچمو راحت تر هدایت کنه که افتاد روم جیغ زدم:
– آرمین
مشتمو به زور باز کردو قرصو ازم گرفتو با حرص گفت:
-من میگم چیکار باید بکنی جرئت داری یه بار دیگه از این غلطا بکن
-من ،ن ِ،می،خوام
با اخم و جذبه تو چشمم نگاه کردو گفت:
– بی جا میکنی که نمیخوای،من تعیین میکنم باید بخوای یا نه،مّنّ، شیر فهم شد؟«با بغض گفتم:»
-پاشو از روم «تا اومد بلند بشه ادامه ی حرفمو زدم »:
-من میرم«برگشت روم و دستاشو اینور اونور سرم جک زدو تو چشمام عصبی نگاه کردو آروم گفت»:
-نفهمیدم چی گفتی؟دوباره بگو
جیغ زدم در حالی که هولش میدادم:
-گفتم میرم خونه امون
با همون لحن پر از جذبه و خشمش گفت:
-شما تشریف دارید هر جا که من باشم ،من برم ،من بخوام
-من برده ی تو نیستم ،بابام هم انداختی زندان حالا ولم کن
خون توی صورتش با چنان دوری جهید که حتی چشماشم قرمز شد رگای گردنش متورم شد و تو صورتم با اون فاصله ی چند سانتی عین شیر نعره زد:
-خفه شو تو مال منی تا زمانی که من بخوام ،نمیذارم حتی یه اینچ ازم دور بشی «با انگشت به پیشونیم زدو گفت»:
-اینو تو سرت فرو کن ،کار من هنوز تموم نشده پس هنوز تو مال منی کسی حکم آزادی بهت نداده «زدم زیر گریه بلند بلند گریه کردم
جیغ زدم و دست به کمر مقابلش ایستادمو گفتم :
-ارمین باز شروع شد؟بذار خواهرم از بیمارستان بیاد بعد دوباره مامانمو بفرست بیمارستان
-آخر که میفهمه
-سکته میکنه
-مامانت دیگه ضد ضربه شده، طی این سه روز آب بندی شد،به هر حال تو که اینجا می مونی میخوای بگو می خوای نگو
با حرص گفتم:
-اگر بگم که باید شب مهمونی هم بگم بعد اونوقت مامانم هم میزنه سر تو رو می شکونه
آرمین کمرمو گرفتو طرف خودش کشوندو منو رو پاش نشوند و گفت:
-من میدونم چیکار کنم که سرم نشکنه …بطری من زیر ِبار این میز بود کو؟
-نمیدونم
آرمین منو خونسرد نگاه کردو موهامو نوازشی کردو گفت:
-نفس بطری های من کو؟
-گفتم من نمیدونم من به بطری های تو چیکار دارم؟
کمرمو با سر انگشتتای داغش لمس کرد و با لبخند زدو گفت:
-نفس من سگ بشم گاز میگیرما بطری های من کو؟این زیر حداقل ده تا بطری پر بود چیکارشون کردی؟
اومدم بلند بشم کمرمو گرفت و بازم خونسرد موهامو به پشت شونه ام داد و گفت:
-من اصلا رو فرم نیستما با من شوخی نکن دختر خوبی باش
-الان شام میارم ،بعدشم بهت چای میدم مطمئن باش بهتر از مشروب ِ
آرمین نفسی کشید و آروم نگام کردو گفت:
-دوست داری همیشه روی مهربونمو ببینی تا کاری که میگمو انجام بدی؟
-ریختم دور
-تو جرئت این کار رو نداری بگو کجا گذاشتیشون
-آرمین من ازت می ترسم وقتی مشروب میخوری،نمیارم
زیر بازومو محکم گرفت دردم اومد ولی کمرمو آروم نوازش کرد و گفت:
-عزیزم من هزارتا بهونه دارم که تو راه عشقمون شهیدت کنم پس بهونه ی اضافه نده دستم
لبمو زیر دندونم کشیدم نگاهشو به لبم دوختو گفتم:
-قول بده یه لیوان بخوری
-باشه جوجه ی خوشگل من
از رو پاش بلند شدم دنبالم راه افتاد از تو کابینت آشپز خونه با اکراه درآوردمشو دادم دستش ،گونه امو بوسید و گفت:
-دیگه این کار رو نکن خب؟چون من حوصله ی چون زنی با تو یکی رو ندارم
برگشتم تا یه گیلاس بهش بدم که دیدم شیشه رو رو هوا گرفته قلوپ قلوپ تلخ زهرماری مشروبو عین آب داره میخوره همین طوری هاج و واج موندم نگاهش کردم هنگ کرده بودم که چطوری داره اون بی صاحبو راحت میخوره…بد بختی امشب نفس..
شیشه رو آورد پایینو گفت:
-هنوز یه لیوان نشده ،اندازش دستمه
آره اروح ننه ات تو تا اون شیشه رو امشب تموم نکنی محاله بذاریش کنار ؛نا امید به اتاق رفتم تا قرص ضد بارداریمو بخورم ،کیفمو از تو کمد برداشتمو روی تخت نشستم و بسته اشو آوردم بیرون و یکی برداشتم همین که خواستم دوباره بسته اشو بذارم تو کیفم سر رسید؛الحمدلاله انقدر تیز بود رو هوا همه چیزو می گرفت،شیشه شو رو پاتختی گذاشتو گفت:
-اون چی بود؟
-آرامبخش
-خودتی ،اون چی بود؟
با قیافه ی عاصی شده گفتم:
-آرمین
آرمین جدی گفت:من میکشمت نفس ،کی بهت گفت میتونی قرص بخوری؟هان؟
-من نمیخوام بشم نگین دوم
آرمین کیفمو با زور ازم گرفتو بسته ی قرصو از تو کیفم برداشتو کیفمو پرت کرد رو مبل اتاق وگفت:
اونی هم که تو دستته بده به من
-آرمین اذیت نکن
-گفتم بده به من نفس،نفس صدای منو بلند نکن الان دارم داغ میکنما میدونی بعدش چی میشه ها مثل بچه ی آدم قرصو بده به من …«مشتمو محکم کردم سرمو به زیر انداختم نمیخواستم تسلیم بشم ،مچمو گرفت ،دستمو عقب کشیدمو گفتم:»
-نمیدم ،نمیخوام حامله بشم «با جذبه ،محکم گفت:»
آرمین- زبون آدم نمی فهمی نه؟بدش به من
-میخوای منم جای نگین،تو بیمارستان بخوابم؟
آرمین-آخ که اگر من جای کامیار بودم که امشب شب سوم بابات بود
مچمو محکم گرفتو عقب رفتم و زانوشو گذاشت رو تخت اومد نزدکتر که مچمو راحت تر هدایت کنه که افتاد روم جیغ زدم:
– آرمین
مشتمو به زور باز کردو قرصو ازم گرفتو با حرص گفت:
-من میگم چیکار باید بکنی جرئت داری یه بار دیگه از این غلطا بکن
-من ،ن ِ،می،خوام
با اخم و جذبه تو چشمم نگاه کردو گفت:
– بی جا میکنی که نمیخوای،من تعیین میکنم باید بخوای یا نه،مّنّ، شیر فهم شد؟«با بغض گفتم:»
-پاشو از روم «تا اومد بلند بشه ادامه ی حرفمو زدم »:
-من میرم«برگشت روم و دستاشو اینور اونور سرم جک زدو تو چشمام عصبی نگاه کردو آروم گفت»:
-نفهمیدم چی گفتی؟دوباره بگو
جیغ زدم در حالی که هولش میدادم:
-گفتم میرم خونه امون
با همون لحن پر از جذبه و خشمش گفت:
-شما تشریف دارید هر جا که من باشم ،من برم ،من بخوام
-من برده ی تو نیستم ،بابام هم انداختی زندان حالا ولم کن
خون توی صورتش با چنان دوری جهید که حتی چشماشم قرمز شد رگای گردنش متورم شد و تو صورتم با اون فاصله ی چند سانتی عین شیر نعره زد:
-خفه شو تو مال منی تا زمانی که من بخوام ،نمیذارم حتی یه اینچ ازم دور بشی «با انگشت به پیشونیم زدو گفت»:
-اینو تو سرت فرو کن ،کار من هنوز تموم نشده پس هنوز تو مال منی کسی حکم آزادی بهت نداده «زدم زیر گریه بلند بلند گریه کردم
۱۷۳.۷k
۰۱ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.