"مافیای جذاب من"
"مافیای جذاب من"
پارت 18
/ویو ا/ت ساعت 6:20/
بعد از صحبت با جی هو باید به شوگا بگم چون در هر صورت پارک جیمین پسر خالشه..
امروز خیلی بهمون خوش گذشت..شوگا یجورایی نگام میکرد احساس میکردم هممینجا میخواد بکشتم..ولی تحمل کرد
سوار ماشین شدیم از جونگ هو خدافظی کردمو راه افتادیم..تو راه چیزی بینمون ردو بدل نشد تا اینکه بالاخره خودمو بحثو باز کردم
ا/ت: شوگا
شوگا: بله*سرد*
ا/ت: جی هو زنگ زد گفت که اقای پارک اومدن برای معامله منم چون کار داشتم نرفتم ولی گفتم بزاره برای فردا..خواستم بهت بگم
شوگا: شما جایی نمیرید*سرد*
ا/ت: شوگا من خودم کار دارم اگر نمیخوای معامله نمیکنم..ولی دلیل نمیشه نرم سرکار
شوگا:ــــــــــــــــــــ
دیگه چیزی نگفتیم رسیدیم خونه منم خسته بودمو رفتم بالا تو اتاق لباسامو عوض کردم ارایشمو پاک کردم رفتم رو تخت دراز کشیدمو کمکم خوابم برد..
با احساس دستی دور کمرم از خواب بیدار شدم..شوگا بود من بغل کرده بود و خوابیده بود عین فرشته خوابیده بود..
همینجوری داشتم نگاش میکردم که یدفعه دلدرد شدیدی گرفتم..نفسمو کلافه بیرون دادمو یواش دست شوگا رو کنار زدم
رفتم سرویس..خب بله پریود شدم از شانس عالیم(😂).
کارای لازمو انجام دادم اومدم بیرون شوگا بیدار شده بود فهمید پریود شدم ملافه رو داشت عوض میکرد منم بزور خودمو رسوندم به تخت..
ویو شوگا
وقتی ات بیدار شد خودمو به خواب زدم ات بعد از 5 مین پاشد رفت دستشویی پاشدم از اتاق رفتم بیرون یادم اومد که گوشیمو برنداشتم..برگشتم تو اتاق دیدم ملافه خونی شده..فهمیدم ا/ت پریود شده سریع رفتم ی ملافه برداشتمو ملافه رو عوض کردم که ا/ت از دستشویی اومد بیرون بزور خودشو رسوند به تخت دلش خیلی درد میکرد رفتم پایین کیسه رو اب داغ پر کردم رفتم بالا...دادم به ا/ت اونم گذاشت رو شکمش..
منم رفتم بیرون چون باید میرفتم ی سری به پدرو مادرم میزدم برای همین به اجوما سپردم هواسش به ا/ت باشه سنا هم پیش ا/ت نره اونم گفت باشه هواسش هست..منم رفتم بیرون و سوار ماشین شدمو حرکت کردم..
ویو ا/ت
شوگا رفت منم گرفتم خوابیدم..
با صدای اجوما از خواب بیدار شدم
اجوما: دخترم پاشو
ا/ت: ساعت چند*خوابالو*
اجوما: داره 11 میشه
ا/ت: شوگا کجاست؟
اجوما:ارباب رفته بیرون..
اجوما: پاشو شامتو بخور
ا/ت: بریم پایین
اجوما: اخه ارباب گفتن..
ا/ت: اجوما لطفا*مظلومانه*
اجوما: باشه*کلافه*
رفتیم پایین،سنا داشت میزو میچیند تا منو دید گفت:
سنا: به به خانم بالاخره از خواب بیدار شدن
ا/ت: سنا حوصله جروبحث ندارم*سرد*
سنا: تو چرا اومدی پایین؟*عصبی*
ا/ت: من خانم خونه ام نمیتونم هرجایی خواستم برم.
سنا: کی گفته تو خانم خونه ای
سنا: تو هنوز با شوگا ازدواجم نکردی
ا/ت: بالاخره دوروز دیگه عروسیمونه..
پارت 18
/ویو ا/ت ساعت 6:20/
بعد از صحبت با جی هو باید به شوگا بگم چون در هر صورت پارک جیمین پسر خالشه..
امروز خیلی بهمون خوش گذشت..شوگا یجورایی نگام میکرد احساس میکردم هممینجا میخواد بکشتم..ولی تحمل کرد
سوار ماشین شدیم از جونگ هو خدافظی کردمو راه افتادیم..تو راه چیزی بینمون ردو بدل نشد تا اینکه بالاخره خودمو بحثو باز کردم
ا/ت: شوگا
شوگا: بله*سرد*
ا/ت: جی هو زنگ زد گفت که اقای پارک اومدن برای معامله منم چون کار داشتم نرفتم ولی گفتم بزاره برای فردا..خواستم بهت بگم
شوگا: شما جایی نمیرید*سرد*
ا/ت: شوگا من خودم کار دارم اگر نمیخوای معامله نمیکنم..ولی دلیل نمیشه نرم سرکار
شوگا:ــــــــــــــــــــ
دیگه چیزی نگفتیم رسیدیم خونه منم خسته بودمو رفتم بالا تو اتاق لباسامو عوض کردم ارایشمو پاک کردم رفتم رو تخت دراز کشیدمو کمکم خوابم برد..
با احساس دستی دور کمرم از خواب بیدار شدم..شوگا بود من بغل کرده بود و خوابیده بود عین فرشته خوابیده بود..
همینجوری داشتم نگاش میکردم که یدفعه دلدرد شدیدی گرفتم..نفسمو کلافه بیرون دادمو یواش دست شوگا رو کنار زدم
رفتم سرویس..خب بله پریود شدم از شانس عالیم(😂).
کارای لازمو انجام دادم اومدم بیرون شوگا بیدار شده بود فهمید پریود شدم ملافه رو داشت عوض میکرد منم بزور خودمو رسوندم به تخت..
ویو شوگا
وقتی ات بیدار شد خودمو به خواب زدم ات بعد از 5 مین پاشد رفت دستشویی پاشدم از اتاق رفتم بیرون یادم اومد که گوشیمو برنداشتم..برگشتم تو اتاق دیدم ملافه خونی شده..فهمیدم ا/ت پریود شده سریع رفتم ی ملافه برداشتمو ملافه رو عوض کردم که ا/ت از دستشویی اومد بیرون بزور خودشو رسوند به تخت دلش خیلی درد میکرد رفتم پایین کیسه رو اب داغ پر کردم رفتم بالا...دادم به ا/ت اونم گذاشت رو شکمش..
منم رفتم بیرون چون باید میرفتم ی سری به پدرو مادرم میزدم برای همین به اجوما سپردم هواسش به ا/ت باشه سنا هم پیش ا/ت نره اونم گفت باشه هواسش هست..منم رفتم بیرون و سوار ماشین شدمو حرکت کردم..
ویو ا/ت
شوگا رفت منم گرفتم خوابیدم..
با صدای اجوما از خواب بیدار شدم
اجوما: دخترم پاشو
ا/ت: ساعت چند*خوابالو*
اجوما: داره 11 میشه
ا/ت: شوگا کجاست؟
اجوما:ارباب رفته بیرون..
اجوما: پاشو شامتو بخور
ا/ت: بریم پایین
اجوما: اخه ارباب گفتن..
ا/ت: اجوما لطفا*مظلومانه*
اجوما: باشه*کلافه*
رفتیم پایین،سنا داشت میزو میچیند تا منو دید گفت:
سنا: به به خانم بالاخره از خواب بیدار شدن
ا/ت: سنا حوصله جروبحث ندارم*سرد*
سنا: تو چرا اومدی پایین؟*عصبی*
ا/ت: من خانم خونه ام نمیتونم هرجایی خواستم برم.
سنا: کی گفته تو خانم خونه ای
سنا: تو هنوز با شوگا ازدواجم نکردی
ا/ت: بالاخره دوروز دیگه عروسیمونه..
۲۵.۵k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.