رمان هستی بان تاریکی
رمان هستی بان تاریکی
فصل دو پارت چهل و سه
چشم هامو باز کردم نمیدونم گطور از بیمارستان سر در اوردم.دیدم کسی کنارم روی صندلی نشستع خواب رفته
نگا کردم یک خانم میان سالو دیدم نشناختمش
توی بدنم احساس درد شدیدی داشتم
یعنی اون زن کی بود و من چطور اینجام من یادمه اخرین بار تو اون خونه بودم و کثافت داشت منو میزد....
دوباره چشم هامو بستم
جنازه خودمو دیدم که چشم هاش در اومده بود و از سقف اویزون بود
یهو از خواب پریدم و چشم هام باز شد
دیدم زن کناریم فوری رفت پرستار رو خبر کرد و پرستار اومد
شیش ماه بعد.........
خوب خاله نرگس نگفتی چرا و منو از کجا پیدا کردی برام توضیح بده خوب
خوب من به صورت مادر زادی چشم سومم بازه و از وقتی که دنیا اومدم
من عضو یک گروه هستم
توی اون گروه سرگروه بع من دستور داد که تو رو بیارم و از تو محافظت کنم
اممم
راستش بدن تکه تکه تو پیدا کردم کنار خونه مره که مثل یه جنازه بودی فقط نفس میکشیدی
گفتم چییی مرههه؟ مره کیه!؟ 😳
گفت اون یکی از فرزندان شیطانه که میخواست هستی بان تاریکی شه شد ولی کشته شد توی یه جنگ خوب ها و بدها
ادامه دارد...
فصل دو پارت چهل و سه
چشم هامو باز کردم نمیدونم گطور از بیمارستان سر در اوردم.دیدم کسی کنارم روی صندلی نشستع خواب رفته
نگا کردم یک خانم میان سالو دیدم نشناختمش
توی بدنم احساس درد شدیدی داشتم
یعنی اون زن کی بود و من چطور اینجام من یادمه اخرین بار تو اون خونه بودم و کثافت داشت منو میزد....
دوباره چشم هامو بستم
جنازه خودمو دیدم که چشم هاش در اومده بود و از سقف اویزون بود
یهو از خواب پریدم و چشم هام باز شد
دیدم زن کناریم فوری رفت پرستار رو خبر کرد و پرستار اومد
شیش ماه بعد.........
خوب خاله نرگس نگفتی چرا و منو از کجا پیدا کردی برام توضیح بده خوب
خوب من به صورت مادر زادی چشم سومم بازه و از وقتی که دنیا اومدم
من عضو یک گروه هستم
توی اون گروه سرگروه بع من دستور داد که تو رو بیارم و از تو محافظت کنم
اممم
راستش بدن تکه تکه تو پیدا کردم کنار خونه مره که مثل یه جنازه بودی فقط نفس میکشیدی
گفتم چییی مرههه؟ مره کیه!؟ 😳
گفت اون یکی از فرزندان شیطانه که میخواست هستی بان تاریکی شه شد ولی کشته شد توی یه جنگ خوب ها و بدها
ادامه دارد...
۶.۸k
۱۵ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.