Promise🦢🐾 p¹⁵
پرشزمانیبهشب//
یونهی « توروخدا زودباشششش 눈_눈 ساعت ۷ و نیم شدددد
یونجین « ععهههه اومدم خووو•-•
یونهی « یه ساعته داری همینو....
_یونهی ادامه حرفش رو با دیدن یونجین خورد...یونهی که دختر بود با دیدن یونجین تو اون لباس دهنش چهارمتر باز مونده بود...
لباس نسبتا کوتاه قرمز با کمر بند مشکی استین لخت که موهاشو روی شونه هاش ریخته بود، بدجوری جذابش کرده بود...
یونهی با دیدن یونجین سوتی زد و دست زد...
یونهی « جون بابا خانم درخدمت باشیم
یونجین « مزاحم نشید
_و هردو خنده ای کردند و سوار ماشین یونهی شدند و به سمت خونه تهیونگ راه افتادند...
ساعت ۸:۴۴خونه تهیونگ //
جین « این شاهزاده خانم و دوستش همیشه انقد دیر میکنن؟
تهیونگ « خیلی باهاش بیرون نرفتم بدونم انتایمه یا نه
افراد حاضر جمع « ←_←
جیمین « عوضش من پایم میتونم بدونم پایس یا نه ◕‿◕
تهیونگ « چی؟
جیمین « اهم ینی قراره هممون زیاد بریم بیرون
تهیونگ « امروز اومدم بگم...
_تا تهیونگ خواست حرفی بزنه، زنگ به صدا دراومد...
یونهی « توروخدا زودباشششش 눈_눈 ساعت ۷ و نیم شدددد
یونجین « ععهههه اومدم خووو•-•
یونهی « یه ساعته داری همینو....
_یونهی ادامه حرفش رو با دیدن یونجین خورد...یونهی که دختر بود با دیدن یونجین تو اون لباس دهنش چهارمتر باز مونده بود...
لباس نسبتا کوتاه قرمز با کمر بند مشکی استین لخت که موهاشو روی شونه هاش ریخته بود، بدجوری جذابش کرده بود...
یونهی با دیدن یونجین سوتی زد و دست زد...
یونهی « جون بابا خانم درخدمت باشیم
یونجین « مزاحم نشید
_و هردو خنده ای کردند و سوار ماشین یونهی شدند و به سمت خونه تهیونگ راه افتادند...
ساعت ۸:۴۴خونه تهیونگ //
جین « این شاهزاده خانم و دوستش همیشه انقد دیر میکنن؟
تهیونگ « خیلی باهاش بیرون نرفتم بدونم انتایمه یا نه
افراد حاضر جمع « ←_←
جیمین « عوضش من پایم میتونم بدونم پایس یا نه ◕‿◕
تهیونگ « چی؟
جیمین « اهم ینی قراره هممون زیاد بریم بیرون
تهیونگ « امروز اومدم بگم...
_تا تهیونگ خواست حرفی بزنه، زنگ به صدا دراومد...
۴۵.۵k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.