اونی چان من گیسوکمنده☆ 3
دوستان پارت سوم امروز میزارم بقیه یا فردا میزارم یا شب :')))
و اگه میشه ایده بدید ا/ت با کی شیپ کنم<3
*باجی و ا/ت برگشتن خونه*
ا/ت: زرافه اروم بیا داخل کفشت هم پرت نکن اینور اونور
باجی: من کی کفشم پرت کردم اینور اونور
*نگاه هایی ناهنجار😔*
*همه چیز اروم بود و ا/ت و باجی اروم و بی سر صدا به طرف اتاقشون میرفتن که مامانشون برق روشن کرد*
مامانشون: چشمم روشن ساعت ۱ و نیم شب برمیگردید خونه؟
ا/ت : مامان تقصیر پسرته به من ربطی نداره
باجی: چیی؟ تو خودت با من بودی که
مامانشون: ایندفعه از زیر هیچی در نمیرین تقصر هردوتاتونه
باجی: مادر من آرامش خودت را حفظ نما ما که بچه نیستیم الانم برگشتیم سالم
مامانشون: سالممم؟ فک کردی برام سالم بودنتون مهمهه؟ باجی قبول ولی برداشتی خواهرت مثل خودت کردی پسره بی دست و پا
ا/ت: تقصیر پسر گلته مامان *مظلوم نمایی*
باجی: ا/ت بعدا ازت یه پدری دربیارم
*ا/ت میره پشت مامانش و زبون درازی میکنه برای باجی*
مامانشون: باهردوتونم دفعه بعدی انقد دیر بیاید جدی نمیزارم بیاین تو خونه
*هردو معذرت خواهی میکنن و میرن تو اتاقشون*
*صبح*
باجی: پاشووووو ا/ت
ا/ت: چیه چی میخوای بزارم بخوابم مرتیکه گیسوکمندد
.... : ا/ت تو خونه اینجوری به داداشت فش میدی؟
ا/ت: میتسویا تو اینجا چیکارمیکنی؟
باجی: من دعوتش کردم حالا میشه پاشی تا مامان منو نزدههه؟
ا/ت: خا باشه پاشدممم
《میتوانید قیافه ا/ت را که از خواب بلند شده است را در تصویر ۲ مشاهده نمایید.》
میتسویا : اومدم لباست بهت بدم
ا/ت: عاها مرسی
باجی: مثل آدم بلد نیستی تشکر کنی تو؟
و اگه میشه ایده بدید ا/ت با کی شیپ کنم<3
*باجی و ا/ت برگشتن خونه*
ا/ت: زرافه اروم بیا داخل کفشت هم پرت نکن اینور اونور
باجی: من کی کفشم پرت کردم اینور اونور
*نگاه هایی ناهنجار😔*
*همه چیز اروم بود و ا/ت و باجی اروم و بی سر صدا به طرف اتاقشون میرفتن که مامانشون برق روشن کرد*
مامانشون: چشمم روشن ساعت ۱ و نیم شب برمیگردید خونه؟
ا/ت : مامان تقصیر پسرته به من ربطی نداره
باجی: چیی؟ تو خودت با من بودی که
مامانشون: ایندفعه از زیر هیچی در نمیرین تقصر هردوتاتونه
باجی: مادر من آرامش خودت را حفظ نما ما که بچه نیستیم الانم برگشتیم سالم
مامانشون: سالممم؟ فک کردی برام سالم بودنتون مهمهه؟ باجی قبول ولی برداشتی خواهرت مثل خودت کردی پسره بی دست و پا
ا/ت: تقصیر پسر گلته مامان *مظلوم نمایی*
باجی: ا/ت بعدا ازت یه پدری دربیارم
*ا/ت میره پشت مامانش و زبون درازی میکنه برای باجی*
مامانشون: باهردوتونم دفعه بعدی انقد دیر بیاید جدی نمیزارم بیاین تو خونه
*هردو معذرت خواهی میکنن و میرن تو اتاقشون*
*صبح*
باجی: پاشووووو ا/ت
ا/ت: چیه چی میخوای بزارم بخوابم مرتیکه گیسوکمندد
.... : ا/ت تو خونه اینجوری به داداشت فش میدی؟
ا/ت: میتسویا تو اینجا چیکارمیکنی؟
باجی: من دعوتش کردم حالا میشه پاشی تا مامان منو نزدههه؟
ا/ت: خا باشه پاشدممم
《میتوانید قیافه ا/ت را که از خواب بلند شده است را در تصویر ۲ مشاهده نمایید.》
میتسویا : اومدم لباست بهت بدم
ا/ت: عاها مرسی
باجی: مثل آدم بلد نیستی تشکر کنی تو؟
۴.۹k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.