بادیگارد من
𝐌𝐲 𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝
(𝐏𝐚𝐫𝐭 57)
"تو مدرسه"
ستاره: بعد اون کچله بودا
یونا: کدوم کچله؟
ستاره: بابا همون پسر بی ریخته کچل بود ماشین آلمانی داشت
یونا: آهاااا خب خب...
ستاره: رفته با دوست دختر قبلی رل من رل زده😐
یونا: اه اه چندش... چطوری قیافه ی اونو تحمل میکنه خدایی.... من اونو چند دقیقه بهش زل میزنم مور مورم میشه عوق
ستاره: فعلا که لقبشو گذاشتیم ماموت... یادت باشه هر موقع گفتم ماموت بدون اونو میگم
یونا: دهنتووو
"جفتشون خندیدن و یونا یه نگاهی به ات انداخت که به یه جا زل زده بود و حالت صورتش غمگین بود.... یونا صندلیشو میکشه نزدیکتر کنار ات و یدونه آروم میزنه تو سر ات و میگه"
یونا: هعی دختر تو چته... از وقتی وارد مدرسه شدی غمبرک گرفتی تا الان... دیشب دلقک بازی در میاوردی و میخندیدی الان غمبرک گرفتی؟ فازت چیه تو خدایی؟
"ات دست به سینه شد و تکیه داد به صندلی و به سقف خیره شد و چشماشو بست"
یونا: دارم باهات حرف میزنمااا
ات: ای بابا یونا توروخدا تو یکی دیگه ولم کن اصلا امروز حال ندارم بیخیال من شو.... برو راجب ماموت همون حرف بزنید دست از سر من بردارید "لحن حرصی"
"یونا تعجب کرده بود و جدی شد و گفت"
یونا: چرا پاچه داری میگیری...
ات: پاچه نمیگیرم
"سرشو از حالت دراز کشیده رو صندلی برداشت و با جدیت به یونا نگاه کرد"
ات: خوب شد؟ راحت شدی؟ الان رابطه ات با جونگ کوک چطوره؟ هوم؟ بگو دیگه؟
یونا: امشب که منو دعوت کرده رستوران یه جورایی قرار داریم "لبخندی زد و با انگشت هاش بازی میکرد...ات نیشخندی زد و گفت"
ات: خوبه دیگه.... شما دوتا شدید مرغ و خروس های عاشق هم .... من و تهیونگم شدیم گربه و موش... "چشم غره رفت"
"یونا با تعجب به ات نگاه کرد و یه ابروش رو داد بالا و گفت"
یونا: منظورت چیه؟ اتفاقی افتاده؟
ات: نه اصلا هیچی نشده "لحن و حالت تمسخر آمیز"
یونا: نه بگو اگه نشده بود که تیکه نمینداختی
ات: "دستشو مشت کرد و گفت" تو و جونگ کوک دیشب باعث شدید رابطه ی من و تهیونگ خراب بشه....
یونا: چرا ما؟ چیکار کردیم مگه؟
ات: دیشب انقد حواسم به تو و کوک بود که تهیونگ فراموش کردم و اونم فکر کرد که اون برام مهم نیست و براش ارزش قائل نمیشم و عین سگ بی محلی میکنم بهش که اینا تقصیر تو و جونگ کوکههه "یکم داد"
"یونا یه نفس عمیق کشید و با ناراحتی گفت"
یونا: من معذرت میخوام که باعث اینکارا شدم
(𝐏𝐚𝐫𝐭 57)
"تو مدرسه"
ستاره: بعد اون کچله بودا
یونا: کدوم کچله؟
ستاره: بابا همون پسر بی ریخته کچل بود ماشین آلمانی داشت
یونا: آهاااا خب خب...
ستاره: رفته با دوست دختر قبلی رل من رل زده😐
یونا: اه اه چندش... چطوری قیافه ی اونو تحمل میکنه خدایی.... من اونو چند دقیقه بهش زل میزنم مور مورم میشه عوق
ستاره: فعلا که لقبشو گذاشتیم ماموت... یادت باشه هر موقع گفتم ماموت بدون اونو میگم
یونا: دهنتووو
"جفتشون خندیدن و یونا یه نگاهی به ات انداخت که به یه جا زل زده بود و حالت صورتش غمگین بود.... یونا صندلیشو میکشه نزدیکتر کنار ات و یدونه آروم میزنه تو سر ات و میگه"
یونا: هعی دختر تو چته... از وقتی وارد مدرسه شدی غمبرک گرفتی تا الان... دیشب دلقک بازی در میاوردی و میخندیدی الان غمبرک گرفتی؟ فازت چیه تو خدایی؟
"ات دست به سینه شد و تکیه داد به صندلی و به سقف خیره شد و چشماشو بست"
یونا: دارم باهات حرف میزنمااا
ات: ای بابا یونا توروخدا تو یکی دیگه ولم کن اصلا امروز حال ندارم بیخیال من شو.... برو راجب ماموت همون حرف بزنید دست از سر من بردارید "لحن حرصی"
"یونا تعجب کرده بود و جدی شد و گفت"
یونا: چرا پاچه داری میگیری...
ات: پاچه نمیگیرم
"سرشو از حالت دراز کشیده رو صندلی برداشت و با جدیت به یونا نگاه کرد"
ات: خوب شد؟ راحت شدی؟ الان رابطه ات با جونگ کوک چطوره؟ هوم؟ بگو دیگه؟
یونا: امشب که منو دعوت کرده رستوران یه جورایی قرار داریم "لبخندی زد و با انگشت هاش بازی میکرد...ات نیشخندی زد و گفت"
ات: خوبه دیگه.... شما دوتا شدید مرغ و خروس های عاشق هم .... من و تهیونگم شدیم گربه و موش... "چشم غره رفت"
"یونا با تعجب به ات نگاه کرد و یه ابروش رو داد بالا و گفت"
یونا: منظورت چیه؟ اتفاقی افتاده؟
ات: نه اصلا هیچی نشده "لحن و حالت تمسخر آمیز"
یونا: نه بگو اگه نشده بود که تیکه نمینداختی
ات: "دستشو مشت کرد و گفت" تو و جونگ کوک دیشب باعث شدید رابطه ی من و تهیونگ خراب بشه....
یونا: چرا ما؟ چیکار کردیم مگه؟
ات: دیشب انقد حواسم به تو و کوک بود که تهیونگ فراموش کردم و اونم فکر کرد که اون برام مهم نیست و براش ارزش قائل نمیشم و عین سگ بی محلی میکنم بهش که اینا تقصیر تو و جونگ کوکههه "یکم داد"
"یونا یه نفس عمیق کشید و با ناراحتی گفت"
یونا: من معذرت میخوام که باعث اینکارا شدم
۶.۰k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.