رمان : من طراح دنس جدید هستم
پارت۴
بابت اینکه تیشرت و از تنش دراورد نگران نبود چون زیرش یه نیم تنه مشکی به تن داشت
کوکی که از همه به اون نزدیک تر بود محو بدنش شد .اون سیکس پک داشت و این برای جیمین خیلی جذاب بود و جین که خیلی خجالت کشیده بود رفت و از تو رختکن سوییشرت خودش رو اورد و گرفت سمت جیدا و جیدا سریع اونو تنش کرد و از جین با نگاه های پر از محبت تشکر کرد و جین گوشای قرمزش رو با موهاش سعی داشت بپوشونه .پوست شکمش قرمز شده بود دستیارا سریع براش پماد سوختگی اوردن و تهیونگ در تمام مدت با نگاه های ترسناکی به چهره جیدا نگاه میکرد
نامجون به دستیار دست و پاچلفتی گفت: چرا جلوتو نگاه نمیکنی...
جیدا : واقعا مشکلی نیست پیش میاد منم قبلا از این اتفاقا واسم افتاده
و بعد با لبخند صورت اشکی دستیار رو پاک کرد و ازش خودست که بره و استراحت کنه
جهوپ: وای خدا تو واقعا خیلی مهربونی
کوکی : اگر من بودم ساده ازش نمیگذشتم
جیدا لبخندی به جیهوپ زد و رو به کوکی و انگشت اشارش رو روی قلب کوکی گذاشت گفت :همه ی ما اینجا( اشاره کرد به قلب کوکی) قلب داریم و همین باعث میشه همه چیز بهتر دیده بشه
کوکی که خیلی تو همین چند ساعت با جیدا صمیمی شده بود دستشو رو سر جیدا کشید و گفت : باید بهم یاد بدی چطوری مهربون باشم
جیدا :تو الانشم مهربونی
جیمین رو به جیدا کرد و گفت: یااا تو فقط از بی تی اس کوکی رو دوست داری ؟ پس ما شیش تا چی ؟
جیدا در حالی که لبخند به لب داشت گفت : سن کوکی از بقیه به من نزدیک تره فقط واس همین زود تر صمیمی شدیم و اینکک...
شوگا وسط حرفش پریدو گفت : باید مارو اوپا صدا کنی
جیدا: واقعا؟
جین: البته ، همه ی دخترا پسرای بزرگتر از خودشونو اوپا صدا میزنن
نامجون: هی بچه ها بهش فشار نیارید اون کم کم یکی از ماها میشه
جیدا از بین پسرا چشمش به تهیونگ افتاد و نگاه سنگین تهیونگ براش عجیب به نظر اومد
و گفت : اما فکر کنم تهیونگ از این که من اینجا هستم زیاد خوشش نمیاد و...
تهیونگ: منو یادت نمیاد؟
اعضا با تعجب سمت تهیونگ برگشتن و جیدا گفت: چیرو باید یادم بیاد
تهیونگ : مارو
جیدا: ما ؟ یعنی من و تو ؟
نامجون : تهیونگا داری چی میگی ؟
تهیونگ از توی ساکش که کنار پای جیمین بود کیف پولشو دراورد و از توش عکسی رو بیرون کشید که متعلق به شیش سال پیش بود
با دیدن اون عکس همه متعجب شدن و کوکی اونو قاپید و با تعجب یه نگاه به عکس و یه نگاه به جیدا کرد و گفت : تو دوست دختر سابق تهیونگی ؟
جیمین : چی؟
جیدا با تعجب به دختر توی عکس نگاه کرد و گفت : ولی این من نیستم .
تهیونگ: انکارش میکنی
نامجون : بچه ها واقعا جو خیلی سنگین ش
که حرفش رو با دیدن صورت جیدا تموم کرد .
بابت اینکه تیشرت و از تنش دراورد نگران نبود چون زیرش یه نیم تنه مشکی به تن داشت
کوکی که از همه به اون نزدیک تر بود محو بدنش شد .اون سیکس پک داشت و این برای جیمین خیلی جذاب بود و جین که خیلی خجالت کشیده بود رفت و از تو رختکن سوییشرت خودش رو اورد و گرفت سمت جیدا و جیدا سریع اونو تنش کرد و از جین با نگاه های پر از محبت تشکر کرد و جین گوشای قرمزش رو با موهاش سعی داشت بپوشونه .پوست شکمش قرمز شده بود دستیارا سریع براش پماد سوختگی اوردن و تهیونگ در تمام مدت با نگاه های ترسناکی به چهره جیدا نگاه میکرد
نامجون به دستیار دست و پاچلفتی گفت: چرا جلوتو نگاه نمیکنی...
جیدا : واقعا مشکلی نیست پیش میاد منم قبلا از این اتفاقا واسم افتاده
و بعد با لبخند صورت اشکی دستیار رو پاک کرد و ازش خودست که بره و استراحت کنه
جهوپ: وای خدا تو واقعا خیلی مهربونی
کوکی : اگر من بودم ساده ازش نمیگذشتم
جیدا لبخندی به جیهوپ زد و رو به کوکی و انگشت اشارش رو روی قلب کوکی گذاشت گفت :همه ی ما اینجا( اشاره کرد به قلب کوکی) قلب داریم و همین باعث میشه همه چیز بهتر دیده بشه
کوکی که خیلی تو همین چند ساعت با جیدا صمیمی شده بود دستشو رو سر جیدا کشید و گفت : باید بهم یاد بدی چطوری مهربون باشم
جیدا :تو الانشم مهربونی
جیمین رو به جیدا کرد و گفت: یااا تو فقط از بی تی اس کوکی رو دوست داری ؟ پس ما شیش تا چی ؟
جیدا در حالی که لبخند به لب داشت گفت : سن کوکی از بقیه به من نزدیک تره فقط واس همین زود تر صمیمی شدیم و اینکک...
شوگا وسط حرفش پریدو گفت : باید مارو اوپا صدا کنی
جیدا: واقعا؟
جین: البته ، همه ی دخترا پسرای بزرگتر از خودشونو اوپا صدا میزنن
نامجون: هی بچه ها بهش فشار نیارید اون کم کم یکی از ماها میشه
جیدا از بین پسرا چشمش به تهیونگ افتاد و نگاه سنگین تهیونگ براش عجیب به نظر اومد
و گفت : اما فکر کنم تهیونگ از این که من اینجا هستم زیاد خوشش نمیاد و...
تهیونگ: منو یادت نمیاد؟
اعضا با تعجب سمت تهیونگ برگشتن و جیدا گفت: چیرو باید یادم بیاد
تهیونگ : مارو
جیدا: ما ؟ یعنی من و تو ؟
نامجون : تهیونگا داری چی میگی ؟
تهیونگ از توی ساکش که کنار پای جیمین بود کیف پولشو دراورد و از توش عکسی رو بیرون کشید که متعلق به شیش سال پیش بود
با دیدن اون عکس همه متعجب شدن و کوکی اونو قاپید و با تعجب یه نگاه به عکس و یه نگاه به جیدا کرد و گفت : تو دوست دختر سابق تهیونگی ؟
جیمین : چی؟
جیدا با تعجب به دختر توی عکس نگاه کرد و گفت : ولی این من نیستم .
تهیونگ: انکارش میکنی
نامجون : بچه ها واقعا جو خیلی سنگین ش
که حرفش رو با دیدن صورت جیدا تموم کرد .
۷.۱k
۱۴ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.