پارت۵
ات ویو
همینطور بهم نگاه میکرد که اومد نزدیک تر و بوسیدم
سعی کردم با دستام بهش مشت بزنم تا ازم جدا بشه
ولی حتی یه ذره هم تکون نخورد
میخواستم برم عقب که کمرو محکم گرفت
ازم جدا نمی شد که یهو با نیروی عجیبی به عقب کشیده شد
جیمین ویو
میدونستم اونا زیاد دور میشن برای همین دنبالشون رفتم
نشستن زیر یه درخت که کوک ات رو بوسید احساس کردم ات میخواد جدا شه ولی کوک نمی زاره
رفتمو کوک رو کشیدم عقب
کوک:هی جیمین چیکار میکنی
جیمین:خودت چیکار میکنی تو حق نداری چه ات چه یه دختر دیگه ای رو به زور ببوسی
دیگه هم دور ور ات نبینمت وگرنه این دوستی چند ساله نابود میشه
کوک:من دوستش دارم و به دستش میارم
جیمین : حالا میبینیم
ات رو بغل کردم و رفتیم پیش پسرا
ات:میشه اونا مارو نبینن
جیمین :باشه
مخفیانه بردمش توی یکی از چادرا خواستم بیام بیرون که دستمو گرفت
ات:میشه بمونی
جیمین :باشه
نشستم پیشش و بغلش کردم
موهاشو بو کردم بوی گل میداد
بعد نیم ساعت احساس کردم تکون نمی خوره
خوابش برده بود
میخواستم تا صبح نگاهش کنم
ولی باید برم پیش پسرا
خوابوندمش و اومدم بیرون
شرطا
۲۳۵تایی شم
همینطور بهم نگاه میکرد که اومد نزدیک تر و بوسیدم
سعی کردم با دستام بهش مشت بزنم تا ازم جدا بشه
ولی حتی یه ذره هم تکون نخورد
میخواستم برم عقب که کمرو محکم گرفت
ازم جدا نمی شد که یهو با نیروی عجیبی به عقب کشیده شد
جیمین ویو
میدونستم اونا زیاد دور میشن برای همین دنبالشون رفتم
نشستن زیر یه درخت که کوک ات رو بوسید احساس کردم ات میخواد جدا شه ولی کوک نمی زاره
رفتمو کوک رو کشیدم عقب
کوک:هی جیمین چیکار میکنی
جیمین:خودت چیکار میکنی تو حق نداری چه ات چه یه دختر دیگه ای رو به زور ببوسی
دیگه هم دور ور ات نبینمت وگرنه این دوستی چند ساله نابود میشه
کوک:من دوستش دارم و به دستش میارم
جیمین : حالا میبینیم
ات رو بغل کردم و رفتیم پیش پسرا
ات:میشه اونا مارو نبینن
جیمین :باشه
مخفیانه بردمش توی یکی از چادرا خواستم بیام بیرون که دستمو گرفت
ات:میشه بمونی
جیمین :باشه
نشستم پیشش و بغلش کردم
موهاشو بو کردم بوی گل میداد
بعد نیم ساعت احساس کردم تکون نمی خوره
خوابش برده بود
میخواستم تا صبح نگاهش کنم
ولی باید برم پیش پسرا
خوابوندمش و اومدم بیرون
شرطا
۲۳۵تایی شم
۳۲.۲k
۱۹ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.