•°تکپارتی جیمین درخواستی•°
•°تکپارتی جیمین درخواستی•°
وقتی روت کراشه و یکنفر تو مدرسه مزاحمت میشه
ا.ت ویو
بازم یه روز کسل کننده دیگه
قلدرم قبلا جیمین بود ولی یه ۴ ماهی میشه که دیگه بهم قلدری نمیکنه
نمیدونم چرا ولی خیلی مهربون شده
یه پسر جدید اومده تو مدرسه و خیلی خودشو بهم میچسبونه
تازه بهم درخواست هم داد ولی من ردش کردم
معلوم بود خیلی درباره این قضیه اعصبانیه
درواقع اگه بخوام راستشو بگم ازش میترسم
جیمین ویو
یه مدتی میشه که به آ.ت حس پیدا کردم
بخاطر همین هم دیگه بهش قلدری نمیکنم
این پسر جدیده خیلی خودشو بهش میچسبونه منم بخاطر این قضیه خیلی عصبیم
آ.ت ویو
تو راه مدرسه بودم که یکی دستمو کشید و منو برد تو یه کوچه ی خلوت
که هیشکی توش نیست
ماسک داشت و نمیتونستم تشخیص بدم کیه
ماسکشو که درآورد فهمیدم اون اون سوجینه(همون یارویی که مزاحمش میشه)
خیلی ترسیدم
سوجین:خب خب خانم کوچولو پس درخواسته منو رد میکنی*پوزخند*
سوجین:امروز قراره به چیزی که میخام برسم
به سمتم حمله ور شدو شروع کرد به باز کردن دکمه های لباسم
اشک توی چشام جمع شده بود هرچی جیغ میزدم هیچ فایده ای نداشت
چون هیشکی تو اون کوچه نبود
جیمین ویو
تو راه بودم که صدای جیغ و داد از یه کوچه ای شنیدم
سریع دودیدم تو کوچه
که دیدم همون پسره داره بزور لباس ا.تو درمیاره
با مشتی که تو سرش زدم رو زمین افتاد و غش کرد
رفتم پیش ا.ت
_خوبی؟
که خودشو انداخت تو بغلم و گذاشت اشکاش سرازیر بشن
ا.ت:نه نه اصن خوب نیستم*گریه*
آروم موهاشو نوازش میکردم که گریش بند اومد
_الان چی الان بهتری؟
ا.ت:آره بهترم مرسی که نجاتم دادی ولی تو چرا انقد مهربون شدی؟
_ا.ت میخام یه چیزی بهت بگم...من من من دوست دارم
ا.ت:چی؟
_میگم دوست دارم
ا.ت:جیمین...منم دوست دار...
با کوبونده شدن لباش رو لبام حرفم قطع شد ولی اگه دوسش دارم چرا تو این بوسه همراهیش نکنم؟
بعد از پنج دقیقه بخاطر کمبود نفس از هم جدا شدیم
_عاشقتم پارک ا.ت
☆end☆
وقتی روت کراشه و یکنفر تو مدرسه مزاحمت میشه
ا.ت ویو
بازم یه روز کسل کننده دیگه
قلدرم قبلا جیمین بود ولی یه ۴ ماهی میشه که دیگه بهم قلدری نمیکنه
نمیدونم چرا ولی خیلی مهربون شده
یه پسر جدید اومده تو مدرسه و خیلی خودشو بهم میچسبونه
تازه بهم درخواست هم داد ولی من ردش کردم
معلوم بود خیلی درباره این قضیه اعصبانیه
درواقع اگه بخوام راستشو بگم ازش میترسم
جیمین ویو
یه مدتی میشه که به آ.ت حس پیدا کردم
بخاطر همین هم دیگه بهش قلدری نمیکنم
این پسر جدیده خیلی خودشو بهش میچسبونه منم بخاطر این قضیه خیلی عصبیم
آ.ت ویو
تو راه مدرسه بودم که یکی دستمو کشید و منو برد تو یه کوچه ی خلوت
که هیشکی توش نیست
ماسک داشت و نمیتونستم تشخیص بدم کیه
ماسکشو که درآورد فهمیدم اون اون سوجینه(همون یارویی که مزاحمش میشه)
خیلی ترسیدم
سوجین:خب خب خانم کوچولو پس درخواسته منو رد میکنی*پوزخند*
سوجین:امروز قراره به چیزی که میخام برسم
به سمتم حمله ور شدو شروع کرد به باز کردن دکمه های لباسم
اشک توی چشام جمع شده بود هرچی جیغ میزدم هیچ فایده ای نداشت
چون هیشکی تو اون کوچه نبود
جیمین ویو
تو راه بودم که صدای جیغ و داد از یه کوچه ای شنیدم
سریع دودیدم تو کوچه
که دیدم همون پسره داره بزور لباس ا.تو درمیاره
با مشتی که تو سرش زدم رو زمین افتاد و غش کرد
رفتم پیش ا.ت
_خوبی؟
که خودشو انداخت تو بغلم و گذاشت اشکاش سرازیر بشن
ا.ت:نه نه اصن خوب نیستم*گریه*
آروم موهاشو نوازش میکردم که گریش بند اومد
_الان چی الان بهتری؟
ا.ت:آره بهترم مرسی که نجاتم دادی ولی تو چرا انقد مهربون شدی؟
_ا.ت میخام یه چیزی بهت بگم...من من من دوست دارم
ا.ت:چی؟
_میگم دوست دارم
ا.ت:جیمین...منم دوست دار...
با کوبونده شدن لباش رو لبام حرفم قطع شد ولی اگه دوسش دارم چرا تو این بوسه همراهیش نکنم؟
بعد از پنج دقیقه بخاطر کمبود نفس از هم جدا شدیم
_عاشقتم پارک ا.ت
☆end☆
۵.۵k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.