فصل دو پارت ۱
یورا:یهو...یهو...دستی دور کمرم حلقه شد فهمیدم تهیونگه ....اما....اون....اما اون الان چیکار میکرد الان که ۱ شبه
_بیبی..چرا گریه میکنی اخه بخدا انقدر مهم نیست
+چی مهم نیست ؟ها د جواب بده ...اره شکشتن قلب من و بازی کردن با احساساتم اصلا مهم نیست تو ...راست میگی
_من ...من ...ببخشید
+هه...ببخشید؟ م....
(حرف یورا با بوسیدن تهیونگ روی لباش قطع شد)
_عشقم....ببخشید بیا بریم من منظورم این نبود که احساسات و شکستن قلب تو برام مهم نیست این برام مهم نیست که چه اتفاقی برای یوری افتاده بود من همه جوره ترو می پرستم تو به من خیانتم کنی باز هم عشقم نسبت به تو از ۱۰۰٪کم تر نمیشه پس بدون طاقت قهری تورو ندارم...
+دو..دوست دارم
_منم دوست دارم
(و ..دوباره شروع به بوسیدن دختر کرد)
{صبح}
_بیبی من بیدار شو
+اوممم ساعت چنده؟
_ساعت ....۱۰صبح هست
+باشه ..من برم کارای مربوطه ام رو انجام بدم
-باشه گلم...امممم یه چیزی رو فراموش نکردی
+امممم بوس )حدود ۳ دقیقه تهیونگ رو بوسید)
_اومم چقدر خوشمزه بود
+هیییییی
_بیبی..چرا گریه میکنی اخه بخدا انقدر مهم نیست
+چی مهم نیست ؟ها د جواب بده ...اره شکشتن قلب من و بازی کردن با احساساتم اصلا مهم نیست تو ...راست میگی
_من ...من ...ببخشید
+هه...ببخشید؟ م....
(حرف یورا با بوسیدن تهیونگ روی لباش قطع شد)
_عشقم....ببخشید بیا بریم من منظورم این نبود که احساسات و شکستن قلب تو برام مهم نیست این برام مهم نیست که چه اتفاقی برای یوری افتاده بود من همه جوره ترو می پرستم تو به من خیانتم کنی باز هم عشقم نسبت به تو از ۱۰۰٪کم تر نمیشه پس بدون طاقت قهری تورو ندارم...
+دو..دوست دارم
_منم دوست دارم
(و ..دوباره شروع به بوسیدن دختر کرد)
{صبح}
_بیبی من بیدار شو
+اوممم ساعت چنده؟
_ساعت ....۱۰صبح هست
+باشه ..من برم کارای مربوطه ام رو انجام بدم
-باشه گلم...امممم یه چیزی رو فراموش نکردی
+امممم بوس )حدود ۳ دقیقه تهیونگ رو بوسید)
_اومم چقدر خوشمزه بود
+هیییییی
۷.۲k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.