همخونه اخموم ( part 21 )
#همخونه_اخموم🌱
PaRt21#
جیمین: ا.ت این پسره کیه؟
ا.ت: این پسره ب من هیچ ربطی نداره ...
جیمین: اوکی .. ولی مثل آدم بگو این پسره کیه؟
اروم فقط طوری که بشنوم گف
ا.ت: یونگی دوست پسر رزی
ولی هوسوک که کنارم بود فک کنم شنید
کوک : رزی م..
ادامه حرفش با مشتی ک ب هوسوک زد قطع شد رزی جیغ کشید و شروع ب گریه کردن کرد
هوسوک: چرا میزنی ؟ مگه دوست داشتن جرمه؟ دوسش دارم
کوک: خفه شوووو
هوسوک پست سر هم داشت مشت میزد ب صورتش
جیمین: هوسوک داداش کشتیش ولش کنن
وقتی چنتا مشت دیگ ب صورتش زد ولش کرد رزی از اون طرف داشت گریه میکرد
ا.ت سعی داشت آرومش کنه
جیمین: هوسوک پسر چیکار کردی ببین دارن فیلم میگیرن
هوسوک: مهم نیس
دوتا از نگهبانا اومدن و گفتن بریم وگرنه
جور دیگ ای برخورد میکنن اون پسره هم رفیقاش بردنش
کوک : رزی زود باش سوارشو
جیمین: کوک داداش بیا
کوک : هوم؟
جیمین: آروم باش خب چیزی نگی ناراحت بشه
کوک: خداحافظ
بعد اینکه کوک رف من و ا.ت و هوسوک سوار ماشین شدیم همه سکوت کرده فقط اهنگ ملایمی پخش میشد
هوسوک در خونش رسوندیم و باهاش خداحافظی کردیم ا.ت هنوز عقب نشسته بود
داشتم از تو آیینه نگاش میکردم
ا.ت: چیه؟
جیمین: مگه من رانندتم بیا جلو بشین
پوفیی کشید و پیاده شد و در جلو و باز کرد و سوار شد
PaRt21#
جیمین: ا.ت این پسره کیه؟
ا.ت: این پسره ب من هیچ ربطی نداره ...
جیمین: اوکی .. ولی مثل آدم بگو این پسره کیه؟
اروم فقط طوری که بشنوم گف
ا.ت: یونگی دوست پسر رزی
ولی هوسوک که کنارم بود فک کنم شنید
کوک : رزی م..
ادامه حرفش با مشتی ک ب هوسوک زد قطع شد رزی جیغ کشید و شروع ب گریه کردن کرد
هوسوک: چرا میزنی ؟ مگه دوست داشتن جرمه؟ دوسش دارم
کوک: خفه شوووو
هوسوک پست سر هم داشت مشت میزد ب صورتش
جیمین: هوسوک داداش کشتیش ولش کنن
وقتی چنتا مشت دیگ ب صورتش زد ولش کرد رزی از اون طرف داشت گریه میکرد
ا.ت سعی داشت آرومش کنه
جیمین: هوسوک پسر چیکار کردی ببین دارن فیلم میگیرن
هوسوک: مهم نیس
دوتا از نگهبانا اومدن و گفتن بریم وگرنه
جور دیگ ای برخورد میکنن اون پسره هم رفیقاش بردنش
کوک : رزی زود باش سوارشو
جیمین: کوک داداش بیا
کوک : هوم؟
جیمین: آروم باش خب چیزی نگی ناراحت بشه
کوک: خداحافظ
بعد اینکه کوک رف من و ا.ت و هوسوک سوار ماشین شدیم همه سکوت کرده فقط اهنگ ملایمی پخش میشد
هوسوک در خونش رسوندیم و باهاش خداحافظی کردیم ا.ت هنوز عقب نشسته بود
داشتم از تو آیینه نگاش میکردم
ا.ت: چیه؟
جیمین: مگه من رانندتم بیا جلو بشین
پوفیی کشید و پیاده شد و در جلو و باز کرد و سوار شد
۵.۰k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.