صلام://///
مافیا ۳/۴
.......
(دو ماه بعد)
من اصلا دیگ نمیتونم با کسی ک دوسش ندارم زندگی کنم امروز از این خونه فرار میکنم...ولی برای اینک نگران نشه براش نامه مینویسم.....
(۱۰ دقیقه از رفتن مینسو میگذره)
-ااا مینسو من اومدم....مینسو!کجایی؟
این...برگه چیه؟
(نامه)
تهیونگ منم مینسو....امممم من دیگ نمیتونم با کسی ک دوسش ندارم زندگی کنم ببین نمیخوام ناراحت شی و نگران...ولی من واقعا حسی ب ت ندارم من از اینجا میرم و ت هم یکی بهتر از من پیدا کن لطفا......از طرف مینسو......
(علامت نویسنده@)
@ تهیونگ حالش خوب نبود ...اشک توی چشاش جم شدهبود ....از ی طرف ناراحت و از ی طرف عصبی...
رفت پیش بادیگاردا...
-هی با شماهام مینسو کجاس هااا
# ا..اقا رفتن
-چرا هان چراااااا چرا اجازه دادین برههههه چرا جواب منو بدینننن
# اقا..خانم گفتن ک میرن خرید
-ااااا ت هم باور کردی...اهههه از کدوم طرف رفت؟؟؟؟
# اقا از اینور
-همه تون همه تون با همتونم هرکی از ی طرف میره و مینسو رو پیدا میکنه من از اینور میرم....
(نیم ساعت گذشته)
-نیم ساعتی میشه ک مینسو نیس هرچی گشتم نبود....
-مینسووووو.....مینسوووووووو کجایییییی ترو خدا بگو کجاییییی
اگ ت دوسم نداری من دارممممم من دوست دارم ترو خدا کجاییییییی....
(مینسو)
+از وقتی رفتم احساس بدی دارم قشنگ مث عذاب وجدان.....چرا
هوا خیلی سرد بود مث وقتی ک برف میاد ...حالم داشت بد میشد خیلی هوایه بدی بود....دیگ نمیدونستم چ کار کنم ک ی کلبه ی کوچیک دیدم کسی توش نبود خالی خالی بود اونجا نشستم نمیدونم چی شد ک خوابم برد...
-ینی الان کجاس؟چیکارمیکنه؟تویه این هوا ی سرد؟سرده شه؟
این همه سوال بی جواب هر بار تویه ذهنم پلی میشد....
سردم بود خیلی اگ من سردمه الان مینسو چی میگه....
ی کلبه دیدم کوچیک بود اما میتونستم اونجا گرم بشم...حداقل!
وقتی رفتم مینسو رو دیدم....خوابیده بود مث ی ببر کیوت و بامزه...-اشک ت چشام جم شد
بغلش کردم و تا امارت راه رفتم وقتی رسیدم گذاشتمش رو تخت و پیشش دراز کشیدم....بهش زل زده بودم...ب دکتر گفتم ک توی سرمایه شدید بوده و گف فقط ی دارو ب اسم.....استفاده کنه ...تا صبح از ترس اینک فرار نکنه بیدار بودمو خیلی عصبی ...ک چشاش باز شد
+چشام ر ک باز کردم تهیونگ رو دیدم ....ااا من ک اونجا بودم چطور؟
+ت..تهیونگ
-چرا؟(همه حرف هایی ک میزنه خیلی کیوت و ارومه)
-چرا دوسم نداری؟کار اشتباهی کردم؟ب خاطر مافیا بودنمه؟بخاطر رفتارمه؟رفتارمو عوض کنم؟چیکار کنم دوسم داشته باشی؟هان؟
.......
(دو ماه بعد)
من اصلا دیگ نمیتونم با کسی ک دوسش ندارم زندگی کنم امروز از این خونه فرار میکنم...ولی برای اینک نگران نشه براش نامه مینویسم.....
(۱۰ دقیقه از رفتن مینسو میگذره)
-ااا مینسو من اومدم....مینسو!کجایی؟
این...برگه چیه؟
(نامه)
تهیونگ منم مینسو....امممم من دیگ نمیتونم با کسی ک دوسش ندارم زندگی کنم ببین نمیخوام ناراحت شی و نگران...ولی من واقعا حسی ب ت ندارم من از اینجا میرم و ت هم یکی بهتر از من پیدا کن لطفا......از طرف مینسو......
(علامت نویسنده@)
@ تهیونگ حالش خوب نبود ...اشک توی چشاش جم شدهبود ....از ی طرف ناراحت و از ی طرف عصبی...
رفت پیش بادیگاردا...
-هی با شماهام مینسو کجاس هااا
# ا..اقا رفتن
-چرا هان چراااااا چرا اجازه دادین برههههه چرا جواب منو بدینننن
# اقا..خانم گفتن ک میرن خرید
-ااااا ت هم باور کردی...اهههه از کدوم طرف رفت؟؟؟؟
# اقا از اینور
-همه تون همه تون با همتونم هرکی از ی طرف میره و مینسو رو پیدا میکنه من از اینور میرم....
(نیم ساعت گذشته)
-نیم ساعتی میشه ک مینسو نیس هرچی گشتم نبود....
-مینسووووو.....مینسوووووووو کجایییییی ترو خدا بگو کجاییییی
اگ ت دوسم نداری من دارممممم من دوست دارم ترو خدا کجاییییییی....
(مینسو)
+از وقتی رفتم احساس بدی دارم قشنگ مث عذاب وجدان.....چرا
هوا خیلی سرد بود مث وقتی ک برف میاد ...حالم داشت بد میشد خیلی هوایه بدی بود....دیگ نمیدونستم چ کار کنم ک ی کلبه ی کوچیک دیدم کسی توش نبود خالی خالی بود اونجا نشستم نمیدونم چی شد ک خوابم برد...
-ینی الان کجاس؟چیکارمیکنه؟تویه این هوا ی سرد؟سرده شه؟
این همه سوال بی جواب هر بار تویه ذهنم پلی میشد....
سردم بود خیلی اگ من سردمه الان مینسو چی میگه....
ی کلبه دیدم کوچیک بود اما میتونستم اونجا گرم بشم...حداقل!
وقتی رفتم مینسو رو دیدم....خوابیده بود مث ی ببر کیوت و بامزه...-اشک ت چشام جم شد
بغلش کردم و تا امارت راه رفتم وقتی رسیدم گذاشتمش رو تخت و پیشش دراز کشیدم....بهش زل زده بودم...ب دکتر گفتم ک توی سرمایه شدید بوده و گف فقط ی دارو ب اسم.....استفاده کنه ...تا صبح از ترس اینک فرار نکنه بیدار بودمو خیلی عصبی ...ک چشاش باز شد
+چشام ر ک باز کردم تهیونگ رو دیدم ....ااا من ک اونجا بودم چطور؟
+ت..تهیونگ
-چرا؟(همه حرف هایی ک میزنه خیلی کیوت و ارومه)
-چرا دوسم نداری؟کار اشتباهی کردم؟ب خاطر مافیا بودنمه؟بخاطر رفتارمه؟رفتارمو عوض کنم؟چیکار کنم دوسم داشته باشی؟هان؟
۱۸.۷k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.