* * زندگی متفاوت
🐾پارت 19
#paniz
خیلی بلند بلند عربده میکشید
نشستم کف اتاق زانو هام بغل کردم با دستام گوشام گرفته بودم اشکام شر شر میریختن
رضا:مگههه من نگفتمم فکر فرار به سرتت نزنههه هاننن مگههه من با تو نیستم هان ( عربده)
رضا :صب کن به وقتش حسابت میرسم جوری تاوانش میدی کههه حتییی نتونی از پا درد و شکمم درد تکونن بخوری نشونت میدممم ( عربده)
حرفش زد و رف انقد محکم عربده میزد که سرم خیلی درد میکرد
ببین به چه روزی افتادم من
منی که تو ناز و نعمنت بزرگ شدم طاقت هیچ بدیو ندارم الان وضع ام این بود
اره میخواستم فرار کنم من نمیتونم دوون بیارم نمیتونستم
اشکام پس زدم تنم یه تاب مشکی بود با شلوار دم پا مشکی پاشدم به سمت حموم رفتم جلو شیر وایستادم بازش کردم یه مشت پر اب
پاچید تو صورتم نگاهی به خودم تو اینه کردم منی هروز روتین پوست انجام میدادم الان صورتم شده بود این
چشام کاسه ی خون بینیم قرمز شده بود زیر چشام گود افتاده بود صورتم سفیده سفید شده بود
حال بی روحی مگه مهراب نگفت صبر کن میام دنبالت من که صبر کردم
چرا نیومد نکنه منو فراموش کرده
نه نه خودش قول داد گف هرجور شده پیدات میکنم
ولی من تحمل این همه آزار و اذیت نداشتم مخصوصا که گف به حسابت میرسم یعنی تهدیش عمل میکنه نه نه من نمیزارم اینجوری نمیشه چشمم به بسته ی تیغ خورد چشام پر اشک شد
من تحمل ندارم نمیکشم
یکی از تیغ ها رو برداشتم
با همون لباسا توی وان نشستم اب ولرم باز کردم وان کاملا به سینه هام میرسید اب و بستم با دستای لرزونم تیغ رو برداشتم رگ دوتا پاهام زدم
همه چی تموم میشه
رگ دوتا دستامم زدم تیغ رها کردم به چندمین وان پر خون شد اشکام شر شر میرخیتن چشام تار میدید
ولی خوب شد چون دیگه دخترونگیم از دست نمیدادم
بدنم بی حس شده بود و من روحم اروم میشد
اروم چشام بستم با بیخیالی لب زدم
پانیذ:همه چی تموم شد (اروم و بیحال)
و بعد سیاهی مطلق......
اینم پارتتت
#paniz
خیلی بلند بلند عربده میکشید
نشستم کف اتاق زانو هام بغل کردم با دستام گوشام گرفته بودم اشکام شر شر میریختن
رضا:مگههه من نگفتمم فکر فرار به سرتت نزنههه هاننن مگههه من با تو نیستم هان ( عربده)
رضا :صب کن به وقتش حسابت میرسم جوری تاوانش میدی کههه حتییی نتونی از پا درد و شکمم درد تکونن بخوری نشونت میدممم ( عربده)
حرفش زد و رف انقد محکم عربده میزد که سرم خیلی درد میکرد
ببین به چه روزی افتادم من
منی که تو ناز و نعمنت بزرگ شدم طاقت هیچ بدیو ندارم الان وضع ام این بود
اره میخواستم فرار کنم من نمیتونم دوون بیارم نمیتونستم
اشکام پس زدم تنم یه تاب مشکی بود با شلوار دم پا مشکی پاشدم به سمت حموم رفتم جلو شیر وایستادم بازش کردم یه مشت پر اب
پاچید تو صورتم نگاهی به خودم تو اینه کردم منی هروز روتین پوست انجام میدادم الان صورتم شده بود این
چشام کاسه ی خون بینیم قرمز شده بود زیر چشام گود افتاده بود صورتم سفیده سفید شده بود
حال بی روحی مگه مهراب نگفت صبر کن میام دنبالت من که صبر کردم
چرا نیومد نکنه منو فراموش کرده
نه نه خودش قول داد گف هرجور شده پیدات میکنم
ولی من تحمل این همه آزار و اذیت نداشتم مخصوصا که گف به حسابت میرسم یعنی تهدیش عمل میکنه نه نه من نمیزارم اینجوری نمیشه چشمم به بسته ی تیغ خورد چشام پر اشک شد
من تحمل ندارم نمیکشم
یکی از تیغ ها رو برداشتم
با همون لباسا توی وان نشستم اب ولرم باز کردم وان کاملا به سینه هام میرسید اب و بستم با دستای لرزونم تیغ رو برداشتم رگ دوتا پاهام زدم
همه چی تموم میشه
رگ دوتا دستامم زدم تیغ رها کردم به چندمین وان پر خون شد اشکام شر شر میرخیتن چشام تار میدید
ولی خوب شد چون دیگه دخترونگیم از دست نمیدادم
بدنم بی حس شده بود و من روحم اروم میشد
اروم چشام بستم با بیخیالی لب زدم
پانیذ:همه چی تموم شد (اروم و بیحال)
و بعد سیاهی مطلق......
اینم پارتتت
۱۰.۹k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.