جنگ برای تو ( پارت 48)
جونگ کوک : از اقامتگاه تهیونگ چه خبر
ندیمه : سرورم... مثل اینکه ایشون از غذا نخوردن و یک غذای دیگه براشون فرستادن
جونگ کوک : چی ؟ برای چی
ندیمه : چون ایشون ولیعهد هستن غذاشون حتما باید چک بشه و وقتی که یکی از ندیمه های آشپزخانه از غذا خورده بیهوش شده و اونا غذا رو عوض کردن
جونگ کوک : چرا همیشه وقتی که یه قدم به هدفم نزدیک شدم این اتفاقا میوفته
ندیمه : دستورتون چیه سرورم
جونگ کوک : میریم به اقامتگاه
امپراطور : جونگ کوک...
جونگ کوک : پ....پدر
امپراطور : چیه؟ چرا داری میلرزی
جونگ کوک : فقط یه کم هوا سرده
امپراطور : من به تو اعتماد داشتم... فکر میکردم تو هم به مادرت میری ولی حالا که میبینم هیچ شباهتی به اون نداری
جونگ کوک : منظورتون چیه پدر
امپراطور :خودت خوب میدونی منظورم چیه... نمیدونستم انقدر به تصاحب پادشاهی علاقه مندی... فکر میکردم از تهیونگ و یونگی عاقل تری و قصد تصاحب پادشاهی رو نداری
من بابت این کاری که کردی از خودم خجالت میکشم
میدونی اگر کسی بفهمه که اینکارو با ولیعهد کردی دیگه نمیتونم جلوی دهن دربار و ببندم؟
این کارت غیر قابل بخششه، من مجبورم تورو تبعید کنم
جونگ کوک : چی ؟ نه پدر لطفا اینکارو با من نکنین، من دیگه اینکارو تکرار نمیکنم ازتون خواهش میکنم
امپراطور : بسه... همین که گفتم
هه سو : اونجا چه خبر شده
ندیمه : بانوی من... شما از کار شاهزاده خبر ندارین؟
هه سو : دوباره چه کاری انجام داده
ندیمه : ایشون میخواستن ولیعهد رو مسموم کنن
هه سو : چی... امکان نداره
ندیمه : این خبر تقریبا توی کل قصر پیچیده
هه سو : امپراطور....
امپراطور : میدونی پسرت چیکار کرده هه سو؟ حتما بعد از تهیونگ میخواستی با شمشیر منو بکشی که دیگه واقعا امپراطور بشی
هه سو : امپراطور من واقعا از شما معذرت میخوام
جونگ کوک : چرا معذرت میخوای
هه سو :جونگ کوک بسه دیگه دهنتو ببند
جونگ کوک : چرا دهنمو ببندم؟ پدر منو تبعید کردن، من دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم
هه سو : جونگ...
امپراطور : هه سو... صبر کن بذار ببینم چی میخواد بگه
جونگ کوک : شما گفتید امپراطوری رو به من واگذار میکنید ولی الان نظرتون برگشت و تهیونگ و ولیعهد کردید... حالا ازتون یک سوال دارم، آیا عوض کردن تصمیمتون به سماجت های بانو کیم ربط داره یا نه
هه سو : جونگ کوک الان داری به خالت تهمت میزنی
امپراطور :الان احساس میکنم بهترین تصمیم رو گرفتم که تهیونگ رو ولیعهد کردم... تو به درد امپراطوری نمیخوری، تو فقط یه گستاخی، اینهمه سال فقط داشتم یک دشمن پرورش میدادم
من تورو به مدت ده سال تبعید میکنم
جونگ کوک : هر طور مایلید........
ندیمه : سرورم... مثل اینکه ایشون از غذا نخوردن و یک غذای دیگه براشون فرستادن
جونگ کوک : چی ؟ برای چی
ندیمه : چون ایشون ولیعهد هستن غذاشون حتما باید چک بشه و وقتی که یکی از ندیمه های آشپزخانه از غذا خورده بیهوش شده و اونا غذا رو عوض کردن
جونگ کوک : چرا همیشه وقتی که یه قدم به هدفم نزدیک شدم این اتفاقا میوفته
ندیمه : دستورتون چیه سرورم
جونگ کوک : میریم به اقامتگاه
امپراطور : جونگ کوک...
جونگ کوک : پ....پدر
امپراطور : چیه؟ چرا داری میلرزی
جونگ کوک : فقط یه کم هوا سرده
امپراطور : من به تو اعتماد داشتم... فکر میکردم تو هم به مادرت میری ولی حالا که میبینم هیچ شباهتی به اون نداری
جونگ کوک : منظورتون چیه پدر
امپراطور :خودت خوب میدونی منظورم چیه... نمیدونستم انقدر به تصاحب پادشاهی علاقه مندی... فکر میکردم از تهیونگ و یونگی عاقل تری و قصد تصاحب پادشاهی رو نداری
من بابت این کاری که کردی از خودم خجالت میکشم
میدونی اگر کسی بفهمه که اینکارو با ولیعهد کردی دیگه نمیتونم جلوی دهن دربار و ببندم؟
این کارت غیر قابل بخششه، من مجبورم تورو تبعید کنم
جونگ کوک : چی ؟ نه پدر لطفا اینکارو با من نکنین، من دیگه اینکارو تکرار نمیکنم ازتون خواهش میکنم
امپراطور : بسه... همین که گفتم
هه سو : اونجا چه خبر شده
ندیمه : بانوی من... شما از کار شاهزاده خبر ندارین؟
هه سو : دوباره چه کاری انجام داده
ندیمه : ایشون میخواستن ولیعهد رو مسموم کنن
هه سو : چی... امکان نداره
ندیمه : این خبر تقریبا توی کل قصر پیچیده
هه سو : امپراطور....
امپراطور : میدونی پسرت چیکار کرده هه سو؟ حتما بعد از تهیونگ میخواستی با شمشیر منو بکشی که دیگه واقعا امپراطور بشی
هه سو : امپراطور من واقعا از شما معذرت میخوام
جونگ کوک : چرا معذرت میخوای
هه سو :جونگ کوک بسه دیگه دهنتو ببند
جونگ کوک : چرا دهنمو ببندم؟ پدر منو تبعید کردن، من دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم
هه سو : جونگ...
امپراطور : هه سو... صبر کن بذار ببینم چی میخواد بگه
جونگ کوک : شما گفتید امپراطوری رو به من واگذار میکنید ولی الان نظرتون برگشت و تهیونگ و ولیعهد کردید... حالا ازتون یک سوال دارم، آیا عوض کردن تصمیمتون به سماجت های بانو کیم ربط داره یا نه
هه سو : جونگ کوک الان داری به خالت تهمت میزنی
امپراطور :الان احساس میکنم بهترین تصمیم رو گرفتم که تهیونگ رو ولیعهد کردم... تو به درد امپراطوری نمیخوری، تو فقط یه گستاخی، اینهمه سال فقط داشتم یک دشمن پرورش میدادم
من تورو به مدت ده سال تبعید میکنم
جونگ کوک : هر طور مایلید........
۳۴.۳k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.