عشقی که بهم دادی
"part 22"
هودی شلوار پوشیدم و داشتم موهامو میبستم که جونگکوک در اتاقمو زد
+بیا تو
اومد تو
=ا.ت امروز میری سر کار؟...اگه نمیری بیا با من برم بیمارستان
+نه میرم ولی یکم دیر تر میخوام پیش جیهون باشم
=پس بیا باهم بریم
+آخه...
=آخه نداره...خواستی بری سرکار بهم بگو خودم برت میگردونم خونه که کاراتو بکنی
+باشه من حاضرم...بریم
با جونگکوک رفتیم پایین و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت بیمارستان
موقعی رسیدیم دم در بیمارستان ساعت ۵ بود
پیاده شدیم و رفتیم پیش جیهون
=هنوز بیهوشه
+جونگکوکی خیلی طول نکشیده؟
*از زبان جونگکوک
سعی داشتم چهره نگرانمو از چشم ا.ت پنهون کنم
الان بیشتر از ۱۰ ساعته که بیهوشه
نکنه رفته تو کما؟
=ن...نه عادیه
+جونگکوک اتفاقی افتاده؟
سعی کردم خودمو خوب نشون بدم و با لبخند گفتم
=نه بابا...بچه شدی؟...اگه مشکلی بود بهت میگفتم
+باشه...
=ا.ت تو همینجا بمون...باید برم یه سر به مریضای دیگه بزنم...خواستی بری شرکت بگو که بیام برسونمت
+اوکی ممنون
از ا.ت خدافظی کردم و رفتم سمت ایستگاه پرستاری
=پرستار نام؟
؛ به دکتر؟
=مریض اتاق ۳۰۱...کیم جیهون...وضعیتش چطوره؟
؛ دکتر جانگ گفتن که ممکنه بیشتر هم طول بکشه
=یعنی چی؟
؛ گفتن که چون عمل سنگینی بوده بچه به سختی تونسته تحملش کنه...احتمال داره تا ۳ یا ۴ روز آینده بیهوش باشه
=کما؟
؛ درسته
دستمو گرفتم به میز که نیوفتم
؛ دکتر جئون...خوبین؟
=آ..آره
خودمو جمع کردم و رفتم سمت اتاقم
میدونستم اینطوری میشه
اگه از کما نیاد بیرون چی؟
ا.ت دیوونه میشه
روپوشمو پوشیدم و رفتم پیش ا.ت
*از زبان ا.ت
دست جیهون تو دستم بود و مناظر بودم بیدار شه
+جیهون؟...نمیخوای بیدار شی؟...مامانی خیلی وقته منتظر ها
یهو صدای در اتاق اومد
هودی شلوار پوشیدم و داشتم موهامو میبستم که جونگکوک در اتاقمو زد
+بیا تو
اومد تو
=ا.ت امروز میری سر کار؟...اگه نمیری بیا با من برم بیمارستان
+نه میرم ولی یکم دیر تر میخوام پیش جیهون باشم
=پس بیا باهم بریم
+آخه...
=آخه نداره...خواستی بری سرکار بهم بگو خودم برت میگردونم خونه که کاراتو بکنی
+باشه من حاضرم...بریم
با جونگکوک رفتیم پایین و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت بیمارستان
موقعی رسیدیم دم در بیمارستان ساعت ۵ بود
پیاده شدیم و رفتیم پیش جیهون
=هنوز بیهوشه
+جونگکوکی خیلی طول نکشیده؟
*از زبان جونگکوک
سعی داشتم چهره نگرانمو از چشم ا.ت پنهون کنم
الان بیشتر از ۱۰ ساعته که بیهوشه
نکنه رفته تو کما؟
=ن...نه عادیه
+جونگکوک اتفاقی افتاده؟
سعی کردم خودمو خوب نشون بدم و با لبخند گفتم
=نه بابا...بچه شدی؟...اگه مشکلی بود بهت میگفتم
+باشه...
=ا.ت تو همینجا بمون...باید برم یه سر به مریضای دیگه بزنم...خواستی بری شرکت بگو که بیام برسونمت
+اوکی ممنون
از ا.ت خدافظی کردم و رفتم سمت ایستگاه پرستاری
=پرستار نام؟
؛ به دکتر؟
=مریض اتاق ۳۰۱...کیم جیهون...وضعیتش چطوره؟
؛ دکتر جانگ گفتن که ممکنه بیشتر هم طول بکشه
=یعنی چی؟
؛ گفتن که چون عمل سنگینی بوده بچه به سختی تونسته تحملش کنه...احتمال داره تا ۳ یا ۴ روز آینده بیهوش باشه
=کما؟
؛ درسته
دستمو گرفتم به میز که نیوفتم
؛ دکتر جئون...خوبین؟
=آ..آره
خودمو جمع کردم و رفتم سمت اتاقم
میدونستم اینطوری میشه
اگه از کما نیاد بیرون چی؟
ا.ت دیوونه میشه
روپوشمو پوشیدم و رفتم پیش ا.ت
*از زبان ا.ت
دست جیهون تو دستم بود و مناظر بودم بیدار شه
+جیهون؟...نمیخوای بیدار شی؟...مامانی خیلی وقته منتظر ها
یهو صدای در اتاق اومد
۲.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.