چندپارتی جونگکوک وقتی بخاطر دوستش...(پارت۴)
--یکهفتهبعد--
توی انباری نشسته بودم و گریه میکردم..اِلیا ی هر**زه ی فا**کی عه!! اون بخاطر اینکه کوک منو دوست داشت، انقدر فشار خورد ک حالا دیگه کارش ب جایی رسیده بود ک به از اون روز ک من کلی کتک خوردم ی عکس فوتوشاپ شده رو دودستی تحویل کوک داد، کوک هم ک قشنگ از دست من عصبی بود و کلا این ی هفته رو کاریم نداشت بخاطر رفتارم قشنگ عصبی و ترسناک شده بود، حالا هم چون فوبیا ی تاریکی دارم منو بعد کلی کتک انداخته اینجا...
اِلیاویو:
خب این از نقشممم، میمونه قدم آخر!!پیشنهاد دادن ب جونگکوک! اگ هم قبولم نکرد مال خودم میکنمش، اگ بازم لجبازی کرد، ات رو میگیرم و تهدیدش میکنم..عالیه، بعد هم باهاش زندگی میکنمو میشم بانو خانواده ی جئون و من..........(نمیگمم)
ب کوک پیام دادم
اِلیل:سلامکوکی خوبی؟میگم ی چیز خیلی مهمی میخوام بت بگم، میشه بیای خونم؟
با خوندن پیام کوک لبخندی زدم، خب خوبه!
--پرشبزمانیککوکاومدخونهیاینفا*کی--
کوک:چیزی شده؟
اِلیا:خب...کوک، حالا ک ات بهت خیانت کرده و دستش رو شده، گفتم چی بهتر از اینکه رابطمونو بیشتر از ی دوست کنیم...دوستپسرممیشی؟
کوک هنگ کرد و چیزی نگفت....بعد چندثانیه لبزد:اِلیا چ من دوست دختر داشته باشم چ نداشته باشم، ما فقط باهم دوستیم، من نمیتونم تو رو بیشتر از ی دوست ببینم!..ببخشید اما نمیتونم..
اِلیا لبخند ضایعی زد...:خب باشه...آب میخوری؟
کوک:اره، ممنون
اِلیاویو
خب، نوبت نقشه ی دومه، حالا مال من میشی آقای جئون،هه!
اِلیا آب رو از یخچال ریخت و دو تا قرص تحریک کننده رو ک از قبل پودر کرده بود ریخت تو آب و هم زد و ب کوک داد، کوک هم ک بی خبر از همه چی بود، کل آب رو سر کشید.....
--۱۰مینبعد--
ویوکوک
وای این چرا انقدر اومده بالا؟...وایخدای من چقدر گرمه..اِلیا چرا اینجوری نگام میکرد؟
اِلیا:مقاومت نکن ددی, من میدونم چیمیخوای....
کوک:ت..تو!
اِلیا:تنها کسی ک میتونه مشکلتو حل کنه منم عزیزم..
اِلیا رفت سمت کوک و رو پاهاش نشست، کوک هم ک حسابی تحریک بود، نمیتونست جلوشو بگیره..اِلیا خودشو بیشتر ب کوک مالید، کوک هم دیگه طاقت نداشت، و لباشو بوسید...
اِلیا اینقدر هر**زه و فا*کی بود ک از قبل ی دوربین تو حال و پذیرایی گذاشته بود(از این مخفی ها) تا اینارو ب ات نشون بده.
کوک هم فقط بخاطر اینکه نیازش داشت اینکار رو کرد وگرنه علاقه ای ب اِلیا نداشت...شاید هم داشت..
.
.
ادامهپارتبعد
.
.
امیدوارمدوستداشتهباشید..>>
توی انباری نشسته بودم و گریه میکردم..اِلیا ی هر**زه ی فا**کی عه!! اون بخاطر اینکه کوک منو دوست داشت، انقدر فشار خورد ک حالا دیگه کارش ب جایی رسیده بود ک به از اون روز ک من کلی کتک خوردم ی عکس فوتوشاپ شده رو دودستی تحویل کوک داد، کوک هم ک قشنگ از دست من عصبی بود و کلا این ی هفته رو کاریم نداشت بخاطر رفتارم قشنگ عصبی و ترسناک شده بود، حالا هم چون فوبیا ی تاریکی دارم منو بعد کلی کتک انداخته اینجا...
اِلیاویو:
خب این از نقشممم، میمونه قدم آخر!!پیشنهاد دادن ب جونگکوک! اگ هم قبولم نکرد مال خودم میکنمش، اگ بازم لجبازی کرد، ات رو میگیرم و تهدیدش میکنم..عالیه، بعد هم باهاش زندگی میکنمو میشم بانو خانواده ی جئون و من..........(نمیگمم)
ب کوک پیام دادم
اِلیل:سلامکوکی خوبی؟میگم ی چیز خیلی مهمی میخوام بت بگم، میشه بیای خونم؟
با خوندن پیام کوک لبخندی زدم، خب خوبه!
--پرشبزمانیککوکاومدخونهیاینفا*کی--
کوک:چیزی شده؟
اِلیا:خب...کوک، حالا ک ات بهت خیانت کرده و دستش رو شده، گفتم چی بهتر از اینکه رابطمونو بیشتر از ی دوست کنیم...دوستپسرممیشی؟
کوک هنگ کرد و چیزی نگفت....بعد چندثانیه لبزد:اِلیا چ من دوست دختر داشته باشم چ نداشته باشم، ما فقط باهم دوستیم، من نمیتونم تو رو بیشتر از ی دوست ببینم!..ببخشید اما نمیتونم..
اِلیا لبخند ضایعی زد...:خب باشه...آب میخوری؟
کوک:اره، ممنون
اِلیاویو
خب، نوبت نقشه ی دومه، حالا مال من میشی آقای جئون،هه!
اِلیا آب رو از یخچال ریخت و دو تا قرص تحریک کننده رو ک از قبل پودر کرده بود ریخت تو آب و هم زد و ب کوک داد، کوک هم ک بی خبر از همه چی بود، کل آب رو سر کشید.....
--۱۰مینبعد--
ویوکوک
وای این چرا انقدر اومده بالا؟...وایخدای من چقدر گرمه..اِلیا چرا اینجوری نگام میکرد؟
اِلیا:مقاومت نکن ددی, من میدونم چیمیخوای....
کوک:ت..تو!
اِلیا:تنها کسی ک میتونه مشکلتو حل کنه منم عزیزم..
اِلیا رفت سمت کوک و رو پاهاش نشست، کوک هم ک حسابی تحریک بود، نمیتونست جلوشو بگیره..اِلیا خودشو بیشتر ب کوک مالید، کوک هم دیگه طاقت نداشت، و لباشو بوسید...
اِلیا اینقدر هر**زه و فا*کی بود ک از قبل ی دوربین تو حال و پذیرایی گذاشته بود(از این مخفی ها) تا اینارو ب ات نشون بده.
کوک هم فقط بخاطر اینکه نیازش داشت اینکار رو کرد وگرنه علاقه ای ب اِلیا نداشت...شاید هم داشت..
.
.
ادامهپارتبعد
.
.
امیدوارمدوستداشتهباشید..>>
۳۱.۹k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.