دوراهی عشق پارت 4
ویلا خیلی بزرگ بود همین طوری وایساده بودم و داشتم ویلا رو نگاه میکردم ......
جونگ کوک : نمی خوای بیای
ا/ ت : ا...چرا اومدم
وارد ویلا شدیم خیلی قشنگ بود جونگ کوک کتش رو پرت کرد روی مبل و.......
جونگ کوک اتاق آخر ی سمت راست لباس داره . میتونی بپوشی
ا/ت : نه ممنون همین لباسم خوبه
جونگ کوک : اره ....لباس خوبیه کامل سینه ها تو برام به نمایش میزاره
جوابش رو ندارم خیلی عصبانی شده بودم رفتم اتاقی که گفت یک لباس مرتب پوشیدم و اومدم پایین
ا/ت: من رو چرا آوردی این جا
جونگ کوک : چرا نداره چون تو مال منی
ا/ت : ببین جونگ کوک من اصلا حوصله ندارم خواهش میکنم من رو ببر خونم من خودم یک دوست پسر دارم
جونگ کوک : کی .... اون تهیونگ رو میگی .....نه ا/ت من ولت نمی کنم چون تو مال منی .
ا/ت : ( با عصبانیت ) مثل اینکه تو حرف آدمی زاد حالیت نمیشه .....خودم پس میرم
جونگ کوک : ( با عصبانیت ) تو اجازه نداری پاتو از این جا بزاری بیرون..... همین که گفتم
ا/ت : ( با داد ) واقعا که خیلی بدی تو اصلا .....
با عصبانیت در ویلا رو باز کردم خواستم برم بیرون که جونگ کوک دستم رو گرفت دستم رو خیلی محکم گرفته بود
ا/ت : آخخخخ دستم .....دستم رو ول کن
جونگ کوک : همین که گفتم پارک ا/ت تو جایی نمیری
ا/ت : تو حق نداری به من دستور بدی
جونگ کوک دستت رو محکم تر گرفت طوری که آخ بلندی گفتی کشیدت توی یکی از اتاق ها پرتت کرد توی اتاق و......
جونگ کوک : نمی خوای بیای
ا/ ت : ا...چرا اومدم
وارد ویلا شدیم خیلی قشنگ بود جونگ کوک کتش رو پرت کرد روی مبل و.......
جونگ کوک اتاق آخر ی سمت راست لباس داره . میتونی بپوشی
ا/ت : نه ممنون همین لباسم خوبه
جونگ کوک : اره ....لباس خوبیه کامل سینه ها تو برام به نمایش میزاره
جوابش رو ندارم خیلی عصبانی شده بودم رفتم اتاقی که گفت یک لباس مرتب پوشیدم و اومدم پایین
ا/ت: من رو چرا آوردی این جا
جونگ کوک : چرا نداره چون تو مال منی
ا/ت : ببین جونگ کوک من اصلا حوصله ندارم خواهش میکنم من رو ببر خونم من خودم یک دوست پسر دارم
جونگ کوک : کی .... اون تهیونگ رو میگی .....نه ا/ت من ولت نمی کنم چون تو مال منی .
ا/ت : ( با عصبانیت ) مثل اینکه تو حرف آدمی زاد حالیت نمیشه .....خودم پس میرم
جونگ کوک : ( با عصبانیت ) تو اجازه نداری پاتو از این جا بزاری بیرون..... همین که گفتم
ا/ت : ( با داد ) واقعا که خیلی بدی تو اصلا .....
با عصبانیت در ویلا رو باز کردم خواستم برم بیرون که جونگ کوک دستم رو گرفت دستم رو خیلی محکم گرفته بود
ا/ت : آخخخخ دستم .....دستم رو ول کن
جونگ کوک : همین که گفتم پارک ا/ت تو جایی نمیری
ا/ت : تو حق نداری به من دستور بدی
جونگ کوک دستت رو محکم تر گرفت طوری که آخ بلندی گفتی کشیدت توی یکی از اتاق ها پرتت کرد توی اتاق و......
۳۸۹.۳k
۰۶ شهریور ۱۴۰۰