ᴅᴇᴀᴛʜ🅖︎🅐︎🅜︎🅔︎
ᴅᴇᴀᴛʜ🅖︎🅐︎🅜︎🅔︎
بازی مرگ!
🄿🄰🅁🅃...5
همه با روپوشی قرمز رنگ کنار هم ایستاده بودن ناگهان نوشته ای روی صفحه نمایش پدیدار شد
"" "" """"""""""
خرگوش قاتل در کدام اتاق است؟
لطفا هرکس جلوی دری بایستد
هنگامی که وارد اتاق شدید دکمه ی قرمز را فشار دهید
"" "" "" "" "" "" ""
ویو یونگی(میخوام از این به بعد اینجوری بنویسم)
استرس تمام وجودمو گرفته بود...یه حسی توی دلم بود که منشا ترسم شده بود
ناگهان دختری با موهای کوتاه و بلوند کنارم ایستاد
هیچ ترسی توی چشماش نمیدیم...انگار از یه چیز مطمئن بود
بعد از صدای مانیتور که میگفت بازی شروع شده صدای تیک تاک زمان شروع شد
هیچکس نمیدونست چی در انتظارشه
یکی از بین جمع با قدمای لرزون به سمت در روبه روش رفت همه خیره به دستش بودن و حرکاتشو زیر نظر داشتن
دستگیره درو پایین کشید و در باز شد
عرق پیشانیشو پاک کرد و وارد اتاق شد
دوباره فرد دیگه ای در جلوش رو باز کرد
اما...با خرگوش قاتل روبه رو شد
همه فکر میکردن که اون اصلحه قلابیه و فقط برای ترسوندنه ولی با صدای شلیک گلوله
تازه قضیه برای همه روشن شد
این یه بازی عادی نبود...
هیچکس جرعت باز کردن در دیگه ای رو نداشت
تا اینکه دوباره متنی روی صفحه نمایش اومد
"" "" "" "" "" "" "
وقتی تایم تمام شود زمان کشتار شروع میشود لطفا برای درامان ماندن به داخل اتاق ها پناه ببرید
"" "" "" "" "" "" "
زنی بین همهمه و شلوغی دری رو باز کرد
اما خوشبختانه خرگوش قاتل اونجا نبود
ویو نامجون
اگه میدونستم قراره وارد همچین بازی ای بشم هرگز اون خراب شده رو ترک نمیکردم
زنده موندن همه به شانسشون بستگی داشت اما کی میتونه به شانس تکیه کنه
با پاهای لرزون به سمت جلو رفتم و درو باز کردم
برای یه لحظه قلبم ایستاد...هیچکس اونجا نبود نفس عمیقی کشیدمو وارد اتاق شدم
بعد از من چند نفر دیگه هم اینکارو کردن
هر لحظه عکسی از روی صفحه محو میشد
اگه حمایت نمیکنید بگید پاکش کنم:|
بازی مرگ!
🄿🄰🅁🅃...5
همه با روپوشی قرمز رنگ کنار هم ایستاده بودن ناگهان نوشته ای روی صفحه نمایش پدیدار شد
"" "" """"""""""
خرگوش قاتل در کدام اتاق است؟
لطفا هرکس جلوی دری بایستد
هنگامی که وارد اتاق شدید دکمه ی قرمز را فشار دهید
"" "" "" "" "" "" ""
ویو یونگی(میخوام از این به بعد اینجوری بنویسم)
استرس تمام وجودمو گرفته بود...یه حسی توی دلم بود که منشا ترسم شده بود
ناگهان دختری با موهای کوتاه و بلوند کنارم ایستاد
هیچ ترسی توی چشماش نمیدیم...انگار از یه چیز مطمئن بود
بعد از صدای مانیتور که میگفت بازی شروع شده صدای تیک تاک زمان شروع شد
هیچکس نمیدونست چی در انتظارشه
یکی از بین جمع با قدمای لرزون به سمت در روبه روش رفت همه خیره به دستش بودن و حرکاتشو زیر نظر داشتن
دستگیره درو پایین کشید و در باز شد
عرق پیشانیشو پاک کرد و وارد اتاق شد
دوباره فرد دیگه ای در جلوش رو باز کرد
اما...با خرگوش قاتل روبه رو شد
همه فکر میکردن که اون اصلحه قلابیه و فقط برای ترسوندنه ولی با صدای شلیک گلوله
تازه قضیه برای همه روشن شد
این یه بازی عادی نبود...
هیچکس جرعت باز کردن در دیگه ای رو نداشت
تا اینکه دوباره متنی روی صفحه نمایش اومد
"" "" "" "" "" "" "
وقتی تایم تمام شود زمان کشتار شروع میشود لطفا برای درامان ماندن به داخل اتاق ها پناه ببرید
"" "" "" "" "" "" "
زنی بین همهمه و شلوغی دری رو باز کرد
اما خوشبختانه خرگوش قاتل اونجا نبود
ویو نامجون
اگه میدونستم قراره وارد همچین بازی ای بشم هرگز اون خراب شده رو ترک نمیکردم
زنده موندن همه به شانسشون بستگی داشت اما کی میتونه به شانس تکیه کنه
با پاهای لرزون به سمت جلو رفتم و درو باز کردم
برای یه لحظه قلبم ایستاد...هیچکس اونجا نبود نفس عمیقی کشیدمو وارد اتاق شدم
بعد از من چند نفر دیگه هم اینکارو کردن
هر لحظه عکسی از روی صفحه محو میشد
اگه حمایت نمیکنید بگید پاکش کنم:|
۱۵.۰k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.