لطفا لایک و فالو فراموش نشه. ممنون
رمان🌸
برگشت#پارت3
من الان جلوی در خونه آوی هستم
درمیزنم
اوی:کی؟
من:پاندا
اوی:ها
من:اوی پاندا
اوی:چی میگی خانم
من:چمران خیست کرد
اوی:شما
من:نامزدت:امیر
اوی:شما😡
من:خره شادی هستم.
اوی:ایش خب زودتربگو
واقعاااا؟ کی اومدی؟
من:درو بازکن، دیشب
اوی:باش
من:سلام پاندام
اوی:سلام جیگر
من:خوبی
آوی :آره
من:نگاه من از اسپانیا نزدم بیام اینجا که احوال پرسی کنیما
اوی:خب حالا، دیگه چه خبر؟ 😁😁
من:کوفت، راستی ستی کجاست؟
اوی:چم
من :درست حرف بزن
اوی:خونشون بانو
من:😜😜😁😁
من:آدرس
اوی:نمیدم
من:😡
اوی:باشه میدم
من بعدازکلی دردسر بایه آدرس راه میوفتم میرم درخونشون و در میزنم یه دفعه یه آقای هیکلی میاد دم در میگه باکی کار داری میگم:ستاره خانم میگه:هاخانم برو رد کارت اینجا خونه حمید زورگیره ما اینجا ستاره نداریم من:ببخشید
من:با این قیافه 😡 راه میوفتم سمت خونه اوی میرم دم در میگم درو و با عصبانیت میگم باز کن
میگه:چی شد؟ میخنده و میگه:باشه
درو که باز میکنه یه دفعه چشمم به یه نفر قشنگی میوفته که عصبانیتم یادم میره
برگشت#پارت3
من الان جلوی در خونه آوی هستم
درمیزنم
اوی:کی؟
من:پاندا
اوی:ها
من:اوی پاندا
اوی:چی میگی خانم
من:چمران خیست کرد
اوی:شما
من:نامزدت:امیر
اوی:شما😡
من:خره شادی هستم.
اوی:ایش خب زودتربگو
واقعاااا؟ کی اومدی؟
من:درو بازکن، دیشب
اوی:باش
من:سلام پاندام
اوی:سلام جیگر
من:خوبی
آوی :آره
من:نگاه من از اسپانیا نزدم بیام اینجا که احوال پرسی کنیما
اوی:خب حالا، دیگه چه خبر؟ 😁😁
من:کوفت، راستی ستی کجاست؟
اوی:چم
من :درست حرف بزن
اوی:خونشون بانو
من:😜😜😁😁
من:آدرس
اوی:نمیدم
من:😡
اوی:باشه میدم
من بعدازکلی دردسر بایه آدرس راه میوفتم میرم درخونشون و در میزنم یه دفعه یه آقای هیکلی میاد دم در میگه باکی کار داری میگم:ستاره خانم میگه:هاخانم برو رد کارت اینجا خونه حمید زورگیره ما اینجا ستاره نداریم من:ببخشید
من:با این قیافه 😡 راه میوفتم سمت خونه اوی میرم دم در میگم درو و با عصبانیت میگم باز کن
میگه:چی شد؟ میخنده و میگه:باشه
درو که باز میکنه یه دفعه چشمم به یه نفر قشنگی میوفته که عصبانیتم یادم میره
۸۸.۳k
۱۹ مرداد ۱۴۰۰