وقتی همه کاری می کنه که که عاشق زندگیت شی ولی! پارت 3
ات: حتما به همین خیال باش ( تو ذهنش)
ات: متنفرم از این شغل بزودی رهاش می کنم اصلا نمی دونم چرا اینو انتخاب کردم ایش😑
(صبح روز بعد)
ات: وای کلافه میشم آخرش همین طوری دوونه هستم الان تو این خونه بزرگ نه خداوکیلی یه خونه کوچیک بسشون نیست؟ درکشون نمی کنم پارت اول شروع شده بود که همه کار خودشون رو میکردن خب موقع ورود که اصلا من نبودم با بچه ها چیکار کردن سلام و اینا را میگم ولی خب بنده خودم در رفتم حوصله ندارم هی عجیب عجیب نگام کنن مخصوصا اون کوچولوهه پسر انقد کیوت؟ اون برخلاف مایک و برخلاف تایپ من بود عصبانی شدنش واي حتی اونم کیوت بود خدایی اصلا چرا دختر نشد؟ با همین سوال ها ذهن خودمو درگیر می کردم که تموم شد فیلم برداری و موقع صرف ناهار بود و همه از جمله اعضا کنار میز باهم. نشسته بودیم که یکی شون که فک کنم از همه شون بزرگ تر بود پرسید
جین : اممم راستی تو نمی خوای خودتو بهمون معرفی کنی؟
ات: یه نگاه ریز بهش کردم و ادامه غذامو خوردم که باز گفت
جین : نشنیدی چی گفتم؟
ات: بازم بی توجه بودم که سوریا بهشون گفت
سوریا : عااا اون نمی تونه حرف بزنه
جیمین :واقعا ؟
سوریا : مثلا اینکه خودش نمی خواد
ات: باز شروع کرد هوف عصبی شده بودم از دست سوریا قاشقمو محکم زدم به میز و بلند شدم و رفتم تو حیاط
مون:سوریا این چه حرفی بود که زدی؟ نمی دونی عصبیش می کنی
سوریا : تا کی می خواد کارشو ادامه
کوک: نونا چرا نمی تونه حرف بزنه؟
سوریا :جریانش طولانیه وقت گفتن نیست
جیمین : چرا خب چرا ما نباید بدونیم
کوک: اوم شاید بتونیم کمکش کنیم
تهیونگ : ولی خیلی خشنه از این حرفا گذشته
سوریا : نه اون خیلی خیلی مهربونه هق هق( منظورم گریس دیگه بفهمین) فقط آدما یخورده نامردن
نتونستم جلو اشکام رو بگیرم یاد اون روز افتادم که تحقیرش کردن و رفتم صورتمو شستم و رفتم به اتاق کارم که کار عامو انجام بدم
مون: هوف دوتا شون منو تنها گذاشتن
تهیونگ : جالب شد تو حالا بهمون بگو چشیده
مون:😐 دست بردار نيستین نه فقط اینو بهتون میگم که ات یه موقع واسه خودش خیلی معروف بوده تو دوره دبیرستان و همین بسه تونه
کوک: نوناااااااااا خب بقیشم بگو
مون : سوریا باید بیاد بگه
رفتم پیش ات بعد دیگه حوصلم نبود اونجا بمونم و هی سوال پیچم کنن
مون: هی دختر چت شد
ات: اشکام رو پاک. کردم و به مون نگاه کردم سرم رو به معنی هیچی تکون دادم
مون: هنوز فراموشش نکردی نه؟
خب اینم از این پارت تموم شد شب بخیر :)
لایک و کامنت بوس بتون
ات: متنفرم از این شغل بزودی رهاش می کنم اصلا نمی دونم چرا اینو انتخاب کردم ایش😑
(صبح روز بعد)
ات: وای کلافه میشم آخرش همین طوری دوونه هستم الان تو این خونه بزرگ نه خداوکیلی یه خونه کوچیک بسشون نیست؟ درکشون نمی کنم پارت اول شروع شده بود که همه کار خودشون رو میکردن خب موقع ورود که اصلا من نبودم با بچه ها چیکار کردن سلام و اینا را میگم ولی خب بنده خودم در رفتم حوصله ندارم هی عجیب عجیب نگام کنن مخصوصا اون کوچولوهه پسر انقد کیوت؟ اون برخلاف مایک و برخلاف تایپ من بود عصبانی شدنش واي حتی اونم کیوت بود خدایی اصلا چرا دختر نشد؟ با همین سوال ها ذهن خودمو درگیر می کردم که تموم شد فیلم برداری و موقع صرف ناهار بود و همه از جمله اعضا کنار میز باهم. نشسته بودیم که یکی شون که فک کنم از همه شون بزرگ تر بود پرسید
جین : اممم راستی تو نمی خوای خودتو بهمون معرفی کنی؟
ات: یه نگاه ریز بهش کردم و ادامه غذامو خوردم که باز گفت
جین : نشنیدی چی گفتم؟
ات: بازم بی توجه بودم که سوریا بهشون گفت
سوریا : عااا اون نمی تونه حرف بزنه
جیمین :واقعا ؟
سوریا : مثلا اینکه خودش نمی خواد
ات: باز شروع کرد هوف عصبی شده بودم از دست سوریا قاشقمو محکم زدم به میز و بلند شدم و رفتم تو حیاط
مون:سوریا این چه حرفی بود که زدی؟ نمی دونی عصبیش می کنی
سوریا : تا کی می خواد کارشو ادامه
کوک: نونا چرا نمی تونه حرف بزنه؟
سوریا :جریانش طولانیه وقت گفتن نیست
جیمین : چرا خب چرا ما نباید بدونیم
کوک: اوم شاید بتونیم کمکش کنیم
تهیونگ : ولی خیلی خشنه از این حرفا گذشته
سوریا : نه اون خیلی خیلی مهربونه هق هق( منظورم گریس دیگه بفهمین) فقط آدما یخورده نامردن
نتونستم جلو اشکام رو بگیرم یاد اون روز افتادم که تحقیرش کردن و رفتم صورتمو شستم و رفتم به اتاق کارم که کار عامو انجام بدم
مون: هوف دوتا شون منو تنها گذاشتن
تهیونگ : جالب شد تو حالا بهمون بگو چشیده
مون:😐 دست بردار نيستین نه فقط اینو بهتون میگم که ات یه موقع واسه خودش خیلی معروف بوده تو دوره دبیرستان و همین بسه تونه
کوک: نوناااااااااا خب بقیشم بگو
مون : سوریا باید بیاد بگه
رفتم پیش ات بعد دیگه حوصلم نبود اونجا بمونم و هی سوال پیچم کنن
مون: هی دختر چت شد
ات: اشکام رو پاک. کردم و به مون نگاه کردم سرم رو به معنی هیچی تکون دادم
مون: هنوز فراموشش نکردی نه؟
خب اینم از این پارت تموم شد شب بخیر :)
لایک و کامنت بوس بتون
۵۹.۶k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.