چهار پارتی از جیمینی
Part 3
'ا.ت دو طرف صورت جیمین رو با دست های ظریفش قاب گرفت و بهش نزدیک شد،
اول چونه و بعد بوسه هاش رو روی صورت جیمین نشوند
جای به جای صورت جیمین رو بوسید'
"حرکاتش دست خودش نبود...انگار از قبل تصمیم گرفته شده بود ک همچین اتفاقاتی بیوفته...فقط میتونست ب بوسه ها جوابی عمیق بده...انگار بعد از سالها، تونست مستقیما بوی مونشو استشمام کنه...دست های کوچولوش و لابه لای موهای درخشان دخترش حرکت میداد...هرچقد بوسه عمیق تر، دستهاش توی موهای ات محکم تر میشد...بین بوسه ها صدای ملایمش شنیده میشد"
_تو...محکوم به...زندگی ابدی با منی...حق نداری...ترکم کنی دختر کوچولوم...
'ا.ت آروم و با ملایمت جواب بوسه های عمیق جیمین رو میداد
انگار که سال ها انتظار همچین دیداری رو میکشیده
لب های نازکش رو بین لب های جیمین میکشید و با ملایمت به بوسه هاش ادامه میداد'
'ا.ت آروم و با ملایمت جواب بوسه های عمیق جیمین رو میداد
انگار که سال ها انتظار همچین دیداری رو میکشیده
لب های نازکش رو بین لب های جیمین میکشید و با ملایمت به بوسه هاش ادامه میداد'
"جیمین لحظه ای عقب رفت و ب ات زل زد..."
_چرا نمیتونم طعم خون بین لبهاتو حس کنم...؟!...
'ا.ت آروم آروم از جیمین فاصله گرفت و به چشم های جیمینش نگاه کرد
دستی به صورت جیمین کشید و با دقت بهش خیره شد: نمیدونم..ولی میدونم به اندازه کافی واقعی بود!'
_چرا دیگ مثل قبل نگام نمیکنی؟!...حتی انقد واست مهم نبودم ک حتی نپرسیدی چ خوابی دیدم ک انقد رفتارهای عجیب میکنم...
'ا.ت دو طرف صورت جیمین رو با دست های ظریفش قاب گرفت و بهش نزدیک شد،
اول چونه و بعد بوسه هاش رو روی صورت جیمین نشوند
جای به جای صورت جیمین رو بوسید'
"حرکاتش دست خودش نبود...انگار از قبل تصمیم گرفته شده بود ک همچین اتفاقاتی بیوفته...فقط میتونست ب بوسه ها جوابی عمیق بده...انگار بعد از سالها، تونست مستقیما بوی مونشو استشمام کنه...دست های کوچولوش و لابه لای موهای درخشان دخترش حرکت میداد...هرچقد بوسه عمیق تر، دستهاش توی موهای ات محکم تر میشد...بین بوسه ها صدای ملایمش شنیده میشد"
_تو...محکوم به...زندگی ابدی با منی...حق نداری...ترکم کنی دختر کوچولوم...
'ا.ت آروم و با ملایمت جواب بوسه های عمیق جیمین رو میداد
انگار که سال ها انتظار همچین دیداری رو میکشیده
لب های نازکش رو بین لب های جیمین میکشید و با ملایمت به بوسه هاش ادامه میداد'
'ا.ت آروم و با ملایمت جواب بوسه های عمیق جیمین رو میداد
انگار که سال ها انتظار همچین دیداری رو میکشیده
لب های نازکش رو بین لب های جیمین میکشید و با ملایمت به بوسه هاش ادامه میداد'
"جیمین لحظه ای عقب رفت و ب ات زل زد..."
_چرا نمیتونم طعم خون بین لبهاتو حس کنم...؟!...
'ا.ت آروم آروم از جیمین فاصله گرفت و به چشم های جیمینش نگاه کرد
دستی به صورت جیمین کشید و با دقت بهش خیره شد: نمیدونم..ولی میدونم به اندازه کافی واقعی بود!'
_چرا دیگ مثل قبل نگام نمیکنی؟!...حتی انقد واست مهم نبودم ک حتی نپرسیدی چ خوابی دیدم ک انقد رفتارهای عجیب میکنم...
۱۶.۸k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.