فیک روان خانه سئول
پارت ۶
چند مدت از اون روز گذشت و برای تحویل محموله بعدی پیش جیمین رفتم
وقتی توی دفتر کارش بودم و داشتم بسته رو توی کولم میگذاشتم دیگه طاقتم طاق اومد و ازش راجب حرفای اون مرد پرسیدم
+جیمین همون آقاعه که بهش بسته رو دادم گفتی اسمش جیهوپ بود دیگه آره
×هووففف آره ولی اسم اونو نیار که چند روزه اعصابمو به هم ریخته
+چه اتفاقی افتاده
×راجب تو نیست پس نباید برات اهمیت داشته باشه
سرم رو پایین گرفتم
×اصلا چرا درباره اون پرسیدی
+اون روز یه چیزایی راجب گرگ ها میگفت میخواستم درباره اون بپرسم
چشم های جیمین گشاد شد و اخماش توی هم رفت از ری اکشنش تعجب کردم انگار گرگ ها اونو به یاد یک چیز ترسناک مینداخت
×چرا اون لعنتی باید درباره اونا حرف بزنه
×بهت چی گفت دقیق بگو
+گفت مراقب گرگا باشم
کمی فکر کرد و با ابرویی بالا بهم خیره شد
×خیل خوب تو ام الان جزو کار کنای ما حساب میشی پس بشین تا برات توضیح بدم
نشستم روی صندلی و شیش دنگ حواسم رو به جیمین دادم
×ساده بگم گروه های مافیا توی سئول به سه دسته تقسیم میشه
ما اجناس فروشا
خریدارایی مثل جی هوپ
و گروهی که میشه گفت از دزدا دزدی میکنن اونا کابوس هر مافیای مواد فروشی هستن هر کسی باهاشون موافق نباشه رو سر میبرن و همرو به زور جزو فرقه خودشون میکنن روئساشون یه مشت حیوون وحشی ان که نه با عدالتن نه با خشونت عقیده متفاوتی برای خودشون دارن
+و اونا اسمشون گرگ هاست؟
×آره
×فعلا خودتو درگیر این چیزا نکن فقط روی مسئولیت خودت تمرکز کن
+باشه
.........
زیر زمین ساختمون اداری دان توی مرکز سئول:
تهیونگ سیگار رو از میون لب هاش برداشت
و در حالی که حرف میزد دود رو بیرون میداد
-این قضیه رو مخمه اون جیمین لعنتی هنوزم داره مواد جا به جا میکنه با اونکه ما سوسک کوچیک قبلیشو کشتیم
-لعنت بهش یعنی کی رو برا خودش پیدا کرده که انقد راحت جنس جا به جا میکنه و ما نمیفهمیم
-هی جین اصلا میشنوی چی میگم؟
:پیداش کردم
-چیو پیدا کردی
:مثل اینکه جیمین با یه دختر کوچولو همکاری میکنه
-بزار ببینم
-آره سن بالا نمیخوره سر و وعضشم معلومه آدم مال داری نیس
-آه جیمین بی شرف دوباره یکیو با پول خریده آفرین واقعا
:باهاش چیکار کنم؟
تهیونگ کمی به اطراف نگاه کرد و چشماش رو به دختری دوخت که به لبه دیوار تکیه داده بود و از سیگار کام می گرفت
-تو لازم نیست کاری بکنی جین
جین دنباله چشم تهیونگ رو دنبال کرد و فهمید چی توی سرش میگذره
-ماریَن؟
*چته؟
...
مارین دختری با موهای کوتاه مشکی خط چشم بلند و جذابیه که همرو به خودش جذب میکنه اون از بچگی زیر دست تهیونگ یعنی رئیس باند گرگ ها بزرگ شده و توی حرکات رزمی و دو دره بازی از تهیونگ دست کمی نداره
(اضافه کنم مارین estpعه)
...
مارین داشت توی خیابون غر غر زنان راه میرفت
*نمیفهمم چرا منو باید بفرستن یه دختر ناناز مامانیو ور دارم بیارم اونجا
*تهیونگ حرومی داره از قیافم زیبام سو استفاده میکنه واقعا که رو مخه
گوشیشو در میاره و دوباره به مکان نگاه میکنه
*شت خیلی نزدیک شدم
پشت دیوار قائم میشه و منتظر میمونه
سعی میکنه کمی پشت دیوار رو دید بزنه
یه دختر کوچیک و کیوت که از توی کوله پشتیش چیزی در میاره و به فرد مقابلش میده
کمی وایمیسته وقتی همه چی آروم شد دستشو به موهاش میکشه و میره سراغ دخترک
...
بسته رو به جیهوپ دادم و رفتنش رو تماشا کردم اون خیلی از خود راضیه
دور و بر رو نگاه کردم
یه دختر با موهای کوتاه و کت چرم و قد بلند
طوری راه میرفت و قیافه میومد که انگار سه تا کوه رو فتح کرده
عجیب بود اون خیلی اعتماد به نفس توی چشماش داشت
سمتم اومد
و دستشو با ذوق دراز کرد
*سلام اسم من مارینه
چند مدت از اون روز گذشت و برای تحویل محموله بعدی پیش جیمین رفتم
وقتی توی دفتر کارش بودم و داشتم بسته رو توی کولم میگذاشتم دیگه طاقتم طاق اومد و ازش راجب حرفای اون مرد پرسیدم
+جیمین همون آقاعه که بهش بسته رو دادم گفتی اسمش جیهوپ بود دیگه آره
×هووففف آره ولی اسم اونو نیار که چند روزه اعصابمو به هم ریخته
+چه اتفاقی افتاده
×راجب تو نیست پس نباید برات اهمیت داشته باشه
سرم رو پایین گرفتم
×اصلا چرا درباره اون پرسیدی
+اون روز یه چیزایی راجب گرگ ها میگفت میخواستم درباره اون بپرسم
چشم های جیمین گشاد شد و اخماش توی هم رفت از ری اکشنش تعجب کردم انگار گرگ ها اونو به یاد یک چیز ترسناک مینداخت
×چرا اون لعنتی باید درباره اونا حرف بزنه
×بهت چی گفت دقیق بگو
+گفت مراقب گرگا باشم
کمی فکر کرد و با ابرویی بالا بهم خیره شد
×خیل خوب تو ام الان جزو کار کنای ما حساب میشی پس بشین تا برات توضیح بدم
نشستم روی صندلی و شیش دنگ حواسم رو به جیمین دادم
×ساده بگم گروه های مافیا توی سئول به سه دسته تقسیم میشه
ما اجناس فروشا
خریدارایی مثل جی هوپ
و گروهی که میشه گفت از دزدا دزدی میکنن اونا کابوس هر مافیای مواد فروشی هستن هر کسی باهاشون موافق نباشه رو سر میبرن و همرو به زور جزو فرقه خودشون میکنن روئساشون یه مشت حیوون وحشی ان که نه با عدالتن نه با خشونت عقیده متفاوتی برای خودشون دارن
+و اونا اسمشون گرگ هاست؟
×آره
×فعلا خودتو درگیر این چیزا نکن فقط روی مسئولیت خودت تمرکز کن
+باشه
.........
زیر زمین ساختمون اداری دان توی مرکز سئول:
تهیونگ سیگار رو از میون لب هاش برداشت
و در حالی که حرف میزد دود رو بیرون میداد
-این قضیه رو مخمه اون جیمین لعنتی هنوزم داره مواد جا به جا میکنه با اونکه ما سوسک کوچیک قبلیشو کشتیم
-لعنت بهش یعنی کی رو برا خودش پیدا کرده که انقد راحت جنس جا به جا میکنه و ما نمیفهمیم
-هی جین اصلا میشنوی چی میگم؟
:پیداش کردم
-چیو پیدا کردی
:مثل اینکه جیمین با یه دختر کوچولو همکاری میکنه
-بزار ببینم
-آره سن بالا نمیخوره سر و وعضشم معلومه آدم مال داری نیس
-آه جیمین بی شرف دوباره یکیو با پول خریده آفرین واقعا
:باهاش چیکار کنم؟
تهیونگ کمی به اطراف نگاه کرد و چشماش رو به دختری دوخت که به لبه دیوار تکیه داده بود و از سیگار کام می گرفت
-تو لازم نیست کاری بکنی جین
جین دنباله چشم تهیونگ رو دنبال کرد و فهمید چی توی سرش میگذره
-ماریَن؟
*چته؟
...
مارین دختری با موهای کوتاه مشکی خط چشم بلند و جذابیه که همرو به خودش جذب میکنه اون از بچگی زیر دست تهیونگ یعنی رئیس باند گرگ ها بزرگ شده و توی حرکات رزمی و دو دره بازی از تهیونگ دست کمی نداره
(اضافه کنم مارین estpعه)
...
مارین داشت توی خیابون غر غر زنان راه میرفت
*نمیفهمم چرا منو باید بفرستن یه دختر ناناز مامانیو ور دارم بیارم اونجا
*تهیونگ حرومی داره از قیافم زیبام سو استفاده میکنه واقعا که رو مخه
گوشیشو در میاره و دوباره به مکان نگاه میکنه
*شت خیلی نزدیک شدم
پشت دیوار قائم میشه و منتظر میمونه
سعی میکنه کمی پشت دیوار رو دید بزنه
یه دختر کوچیک و کیوت که از توی کوله پشتیش چیزی در میاره و به فرد مقابلش میده
کمی وایمیسته وقتی همه چی آروم شد دستشو به موهاش میکشه و میره سراغ دخترک
...
بسته رو به جیهوپ دادم و رفتنش رو تماشا کردم اون خیلی از خود راضیه
دور و بر رو نگاه کردم
یه دختر با موهای کوتاه و کت چرم و قد بلند
طوری راه میرفت و قیافه میومد که انگار سه تا کوه رو فتح کرده
عجیب بود اون خیلی اعتماد به نفس توی چشماش داشت
سمتم اومد
و دستشو با ذوق دراز کرد
*سلام اسم من مارینه
۶.۶k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.