(شوگا و جیوون)
(شوگا و جیوون)
اسم رمان:نصف من، نصف تو🖤💜
(پارت۱)
روزی روزگاری یه مرد خیلی خوشتیپ تصمیم میگیره بره تست خوانندگی بده اون خیلی خوشحال بود که میتونه تست بده،سریع آماده میشه و با بادیگارداش میره پایین و ماشین و روشن میکنه،حرکت میکنن و میرسن وقتی پیاده میشن می ببینن هوا بارونیه و شوگا سریع چترش و در میاره میرن تو سالن انتظار وقتی که رفتن همه چیز رو هماهنگ کردن بعد از کمی انتظار شوگا رو صدا کردن برای تست شوگا با این که استرس داشت به همون اندازه خوشحال بود وقت تست دادن بود و همراه خوانندگی میرقصید که ناگهان کتف شوگا درد میگیره و میوفته یکی از تهیه کنندههای پشت صحنه میاد و اون و بلند میکنه شوگا با اون چشم تو چشم میشه و نسبت بهش حس پیدا میکنه و دست و پاشو و گم میکنه و سریع خودشو جمع جور میکنه اون دختر حالشو میپرسه یه بطری آب میده دستش تا بخوره و فشارش نیوفته اون روز شوگا انگار نیمه ی گمشده ی خودشو پیدا کرده و بود و نمی دونست چجوری باهاش آشنا بشه و بهش بگه دوسش داره یه روز که کتف شوگا هم استراحت کرده بود و آماده برای یه تست خوب بود رفت و دوباره تست داد آنقدر قشنگ تست داده بود که سر بزنگاه قبولش کردن و اون رو خیلی خوشحال بود وقتی تو راه خونه بود و میخواست بره سمت عمارتش یهو تهیه کننده ی اون برنامه رو میبینه که از سرما یخ زده و تو ایستگاه نشسته سریع به بادیگاردش میگه نگه داره و اون پیاده میشه و بهش میگه:( چرا اینجا نشستی من میتونم کمکت کنم خانم!؟
جیوون که شدت خوشتیپی شوگا هیرت زده شده بود زبونش بند آمده بود و نمیتونست بگه آره یا نه اونم به کمی مکث و جدیت گفت نه ممنونم من با اتوبوس میرم و شوگا بهش گفت الان دیر وقته و تو نمیتونی با اتوبوس بری برای تو دختر خطرناکه بیا من میبرمت اونم دید که داره اسرار میکنه بلند شد و شوگا در ماشین براش باز کرد و نشستن تو ماشین و شوگا بهش گفت:(
اسم رمان:نصف من، نصف تو🖤💜
(پارت۱)
روزی روزگاری یه مرد خیلی خوشتیپ تصمیم میگیره بره تست خوانندگی بده اون خیلی خوشحال بود که میتونه تست بده،سریع آماده میشه و با بادیگارداش میره پایین و ماشین و روشن میکنه،حرکت میکنن و میرسن وقتی پیاده میشن می ببینن هوا بارونیه و شوگا سریع چترش و در میاره میرن تو سالن انتظار وقتی که رفتن همه چیز رو هماهنگ کردن بعد از کمی انتظار شوگا رو صدا کردن برای تست شوگا با این که استرس داشت به همون اندازه خوشحال بود وقت تست دادن بود و همراه خوانندگی میرقصید که ناگهان کتف شوگا درد میگیره و میوفته یکی از تهیه کنندههای پشت صحنه میاد و اون و بلند میکنه شوگا با اون چشم تو چشم میشه و نسبت بهش حس پیدا میکنه و دست و پاشو و گم میکنه و سریع خودشو جمع جور میکنه اون دختر حالشو میپرسه یه بطری آب میده دستش تا بخوره و فشارش نیوفته اون روز شوگا انگار نیمه ی گمشده ی خودشو پیدا کرده و بود و نمی دونست چجوری باهاش آشنا بشه و بهش بگه دوسش داره یه روز که کتف شوگا هم استراحت کرده بود و آماده برای یه تست خوب بود رفت و دوباره تست داد آنقدر قشنگ تست داده بود که سر بزنگاه قبولش کردن و اون رو خیلی خوشحال بود وقتی تو راه خونه بود و میخواست بره سمت عمارتش یهو تهیه کننده ی اون برنامه رو میبینه که از سرما یخ زده و تو ایستگاه نشسته سریع به بادیگاردش میگه نگه داره و اون پیاده میشه و بهش میگه:( چرا اینجا نشستی من میتونم کمکت کنم خانم!؟
جیوون که شدت خوشتیپی شوگا هیرت زده شده بود زبونش بند آمده بود و نمیتونست بگه آره یا نه اونم به کمی مکث و جدیت گفت نه ممنونم من با اتوبوس میرم و شوگا بهش گفت الان دیر وقته و تو نمیتونی با اتوبوس بری برای تو دختر خطرناکه بیا من میبرمت اونم دید که داره اسرار میکنه بلند شد و شوگا در ماشین براش باز کرد و نشستن تو ماشین و شوگا بهش گفت:(
۵۴۵
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.