ددی خفن من 🌚💖پارت ۸

ددی خفن من 🌚💖پارت ۸
چشمام داشت گرم میشد که که یهو یه چیز
سفت پشتم حس کردم نمیتونستم تکون بخونم انگار
تو شوک بودم خشکم زده بود
تهیونگ: چیشده
ا.ت : .. خب ( اشاره به د*یکش )
تهیونگ : اها این انتظار نداشتی این همه بزرگ باشه
ا.ت : نه.. ولی خب اره
تهیونگ : دم گوش ا.ت : دوست داری داخلت حسش کنی( بم )
ا.ت : نوچ دردم میاد( من : گاه میخوریییییی)
تهیونگ : هر چی بشه نشه بزودی قراره حسش کنی
پرش زمانی به صبح(۶:۳۰ )
ا.ت ویو 🦋
با تابش نور به چشمام از خواب بیدار شدم و
دیدم تهیونگ لخت کنارم خوابیده ترسیدم
دیشب کاری کرده باشه سریع به خودم
نگاه کردم دیدم لباس تنمه
پایان ا.ت ویو🦋
تهیونگ : ترسیدی(نیشخند )
ا. ت : ...
تهیونگ : چرا از وقتی شوگا رفته سرد رفتار میکنی
ا.ت : ببخشید
تهیونگ : بابت چی؟
ا. ت : دیروز گوشیت رو میز باز مونده
بود منم رفتم گوگل سرچ کردم سک*س
همه چی خوب بود ولی تا اینکه تصویر ها
و نوشته هارو خوندم ترسیدم نوشته بود اگه
ماده ی سفیدی رو داخل من بریزی من حا*مله میشم
تهیونگ : اونا همی چیش الکی هست(من : اره جون عمت )
نکته : تهیونگ حرفی که گفت به عصبانیت گفت
پارت بعد ۴۵ تا لایک 💖
۵۵ تا کامنت 🍷
بچه ببخشید دیر گزاشتم 🫂🦋
دلیلش رو تو کامنتای پست قبلی گزاشتم ⭐💖