پارت ۶(گزارش نکن)
بورام: باشه بابا
جیمین: من میرم بخوابم شب بخیر
بورام: امیدوارم خوب نخوابی (لبخند)
جیمین
صب شده بود بیدار شدم ساعتو چک کردم
9بود بازم خوابم میومد پتو رو کشیدم رو
سرم که بخوابی حس کردم یکی منو با ی چیزی محکم زد پتو رو کشیدم هیچکس نبود
دوباره حس کردم پتو رو کشیدم نمیدونم چرا ولی اولین بار بود که میترسم صدای خنده شنیدم به زیر تخت نگا کردم بورام بود
جیمین: دیوونیه؟
بورام: پسرم بهت گفتم انقدر با خودت حرف نزن خوب نیس
جیمین: چرا اومدی تو اتاقم
بورام: چون اینجا خوابیدم
جیمین: چی اینجا؟
بورام: اره من و مامانم اینجا خوابیدیم مشکلی داری؟
جیمین : بدون اجازه من؟
بورام: ازت اجازه گرفتیم ولی چون زبون حیوونا رو نمیفهمم فک کردیم قبول کردی
جیمین: هییی برووو بیروننن
بورام: پسر قشنگم من الان میرم ازم راحت میشی
جیمین: کجا؟
بورام: به تو چه
جیمین: ولی مامان بابات نمیخان برن
بورام: میخام برم شهربازی
جیمین: منم میام
بورام: نمیشه دوستام باهام میان
جیمین: خب اشکال نداره
بورام: نمیشهههه عههه با دوستات برو
جیمین: باشه بابا
جیمین: من میرم بخوابم شب بخیر
بورام: امیدوارم خوب نخوابی (لبخند)
جیمین
صب شده بود بیدار شدم ساعتو چک کردم
9بود بازم خوابم میومد پتو رو کشیدم رو
سرم که بخوابی حس کردم یکی منو با ی چیزی محکم زد پتو رو کشیدم هیچکس نبود
دوباره حس کردم پتو رو کشیدم نمیدونم چرا ولی اولین بار بود که میترسم صدای خنده شنیدم به زیر تخت نگا کردم بورام بود
جیمین: دیوونیه؟
بورام: پسرم بهت گفتم انقدر با خودت حرف نزن خوب نیس
جیمین: چرا اومدی تو اتاقم
بورام: چون اینجا خوابیدم
جیمین: چی اینجا؟
بورام: اره من و مامانم اینجا خوابیدیم مشکلی داری؟
جیمین : بدون اجازه من؟
بورام: ازت اجازه گرفتیم ولی چون زبون حیوونا رو نمیفهمم فک کردیم قبول کردی
جیمین: هییی برووو بیروننن
بورام: پسر قشنگم من الان میرم ازم راحت میشی
جیمین: کجا؟
بورام: به تو چه
جیمین: ولی مامان بابات نمیخان برن
بورام: میخام برم شهربازی
جیمین: منم میام
بورام: نمیشه دوستام باهام میان
جیمین: خب اشکال نداره
بورام: نمیشهههه عههه با دوستات برو
جیمین: باشه بابا
۶.۱k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.