رییس مافیا؟؟؟تو؟
چه روز شگفت انگیزی میخوام خودمو به اعضای مافیا نشون بدم من رییسشونم ولی تا حالا خودمو بهشون نشون ندادم چون قیافه ی بامزه ای دارم موهام ابیه چشمام قرمزه و خیلی عجیب قریبم ولی خب میخوام امروز ری اکشن هاشون را ببینم خیلی ذوق دارمممم بعدشم میخوام بهشون شکنجه گری واقعی نشون بدم چون واقعا بلد نیستن:)
شت همه جمع شدنننن! خیلی خوشحالممممم رفتم تو چرا همه یک جوری بهم زل زدن به درک
(دخترک با پرش و بالا و پایین شدن به سمت یک تخت همراه زنجیرهای مختلف،چند چاقو ی بزرگ و کوچک و وسایل شکنجه ای که از قبل به یکسری از زیردستاش گفته بود این ها را برایش آماده کنن رفت و به چند بادیگارد دور و اطرافش گفت همه ی وسایل را به روی جایگاه بیارن دختر خودش به سمت جایگاه رفت و میکروفن را برداشت همان طور که بادیگارد ها در حال آوردن وسایل بودن دختر شروع به حرف زدن کرد)
همه خیلی بد داشتن نگام میکردن خوشم نیومد- با صدای نازک شروع به حرف زدن کرد
_خب سلام به همگی من رییس مافیای اروان هستم:))) خوشبختم
یکی از افرادم یک زر بی ارزش زد که برای من کافی بود تا به خواستم برسم:
+یک دختر رییس ما؟؟؟؟ برو بابا انتظار یک آدم قاتل یا هکر حرفه ای یا حداقل یک شکنجه گر داشتم مزخرفه.
چند نفر دیگه هم اعتراض کردن من بهشون با صدای جدی گفتم
_خب یک فردی که کاملا مطمعنه من یک بدردنخورم بیاد روی جایگاه فقط یک نفر
باورم نمیشه یکی خیلی جدی اومد
+اومد چه غلطی میخوای بکنی؟
_روی تخت دراز بکش
+خیلی خب
در ارز پنج ثانیه با زنجیر ها کاملا به تخت بستمش
+خب میخوام بهتون شکنجه ی درست را یاد بدم
آخرین زنجیر که برام مونده بود را داغ کردم وقتی کاملا داغ شده بود روی بدن اون پسره ی عوضی گذاشتم که جیغش روی هوا رفت همان موقع با چاقو روی بدنش نقاشی کشیدم همه ساکت بودن و زجه و التماس او به من آرامش میداد وقتی داشت بیهوش میشد داد زدم
_بیهوش شددددد دیگه به درد نمیخوره حالم نمیده این عوضی را از اینجا ببرید وقتی بیدار شد صدام کنید هنوز کارم تمام نشده بود
به اعضا نگاه کردم
_خب یاد گرفتین یا روی یکی دیگه تست کنم......
از اون روز هر کی دختر را میدید سر خم میکرد و تعظیم میکرد
شت همه جمع شدنننن! خیلی خوشحالممممم رفتم تو چرا همه یک جوری بهم زل زدن به درک
(دخترک با پرش و بالا و پایین شدن به سمت یک تخت همراه زنجیرهای مختلف،چند چاقو ی بزرگ و کوچک و وسایل شکنجه ای که از قبل به یکسری از زیردستاش گفته بود این ها را برایش آماده کنن رفت و به چند بادیگارد دور و اطرافش گفت همه ی وسایل را به روی جایگاه بیارن دختر خودش به سمت جایگاه رفت و میکروفن را برداشت همان طور که بادیگارد ها در حال آوردن وسایل بودن دختر شروع به حرف زدن کرد)
همه خیلی بد داشتن نگام میکردن خوشم نیومد- با صدای نازک شروع به حرف زدن کرد
_خب سلام به همگی من رییس مافیای اروان هستم:))) خوشبختم
یکی از افرادم یک زر بی ارزش زد که برای من کافی بود تا به خواستم برسم:
+یک دختر رییس ما؟؟؟؟ برو بابا انتظار یک آدم قاتل یا هکر حرفه ای یا حداقل یک شکنجه گر داشتم مزخرفه.
چند نفر دیگه هم اعتراض کردن من بهشون با صدای جدی گفتم
_خب یک فردی که کاملا مطمعنه من یک بدردنخورم بیاد روی جایگاه فقط یک نفر
باورم نمیشه یکی خیلی جدی اومد
+اومد چه غلطی میخوای بکنی؟
_روی تخت دراز بکش
+خیلی خب
در ارز پنج ثانیه با زنجیر ها کاملا به تخت بستمش
+خب میخوام بهتون شکنجه ی درست را یاد بدم
آخرین زنجیر که برام مونده بود را داغ کردم وقتی کاملا داغ شده بود روی بدن اون پسره ی عوضی گذاشتم که جیغش روی هوا رفت همان موقع با چاقو روی بدنش نقاشی کشیدم همه ساکت بودن و زجه و التماس او به من آرامش میداد وقتی داشت بیهوش میشد داد زدم
_بیهوش شددددد دیگه به درد نمیخوره حالم نمیده این عوضی را از اینجا ببرید وقتی بیدار شد صدام کنید هنوز کارم تمام نشده بود
به اعضا نگاه کردم
_خب یاد گرفتین یا روی یکی دیگه تست کنم......
از اون روز هر کی دختر را میدید سر خم میکرد و تعظیم میکرد
۲.۴k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.