(پارت36)
کوک*ویو.
ا.ت گفت
ا.ت:یعنی واقعا دوستت رو کشتی
کوک:....(گریه)
ا.ت:ایب نداره تو تقصیر نداشتی
کوک:ا.ت بیا این بحث رو تموم کنیم
ا.ت:باشه
کوک:میشه باهم قرار بذاریم
ا.ت:چی؟
کوک:....
ا.ت:باورم نمیشه،معلومه که اره(با خوشحالی)
کوک:بهت قول میدم تا لحظه مرگ کنارت باشم.
ا.ت:منم
نویسنده ویو
داشتن حرف میزدن.
که یهو جانکوک لباش رو محکم کبوند به لبای ا.ت
ا.ت هم همکاری کرد.
کوک:این چی بود
ا.ت:اولین بوسیدنمون
کوک:الان تو مال منی
ا.ت:من از اوایل مدرسه واسه توام
کوک:چرا؟
ا.ت:تو به من دست زدی
کوک:اها،ببخشید
ا.ت:ایب نداره
کوک:عشقم
ا.ت:جان
کوک:بریم بخوابیم
ا.ت:این وقت ظهر
کوک:مگه چیه؟
ا.ت:هیچی بریم بخوابیم.
کوک:بریم.
رفتن تو اتاق جانکوک.
ا.ت رفت روی تخت دراز کشید.
جانکوک هم....
ا.ت گفت
ا.ت:یعنی واقعا دوستت رو کشتی
کوک:....(گریه)
ا.ت:ایب نداره تو تقصیر نداشتی
کوک:ا.ت بیا این بحث رو تموم کنیم
ا.ت:باشه
کوک:میشه باهم قرار بذاریم
ا.ت:چی؟
کوک:....
ا.ت:باورم نمیشه،معلومه که اره(با خوشحالی)
کوک:بهت قول میدم تا لحظه مرگ کنارت باشم.
ا.ت:منم
نویسنده ویو
داشتن حرف میزدن.
که یهو جانکوک لباش رو محکم کبوند به لبای ا.ت
ا.ت هم همکاری کرد.
کوک:این چی بود
ا.ت:اولین بوسیدنمون
کوک:الان تو مال منی
ا.ت:من از اوایل مدرسه واسه توام
کوک:چرا؟
ا.ت:تو به من دست زدی
کوک:اها،ببخشید
ا.ت:ایب نداره
کوک:عشقم
ا.ت:جان
کوک:بریم بخوابیم
ا.ت:این وقت ظهر
کوک:مگه چیه؟
ا.ت:هیچی بریم بخوابیم.
کوک:بریم.
رفتن تو اتاق جانکوک.
ا.ت رفت روی تخت دراز کشید.
جانکوک هم....
۹.۶k
۰۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.