مافیای مغرور من
⛓️🩸مافیای مغرور من 🩸⛓️
⛓️🩸پارت ۱۹🩸⛓️
🩶ویو تهیونگ 🩶
رفتم تو عمارت ولی کسی توش نبود تهیونگ: جیا ....جیا ...جیاااا کجااااییی(باصدای بلند) همه جارو گشتم ولی جیل نبود یهو ی نفر بهم پیام داد و گفت علامتش(&) & یادته بهت گفتم کسی که دوسش داری قراره اتفاق بدی براش بیفته وقتی اینو نوشت فهمیدم کار لیاعه گفتم تهیونگ: فقط دستت بهش بخوره زندگیتو سیاه میکنم لیا: حالا ببینیم زندگی تو بدون عشقت چجوری میشه قلبم به درد میومد وقتی به این فکر میکرد اونا جیا رو کتک میزنن یا ممکن چه کار هایی باهاش بکنن تا خواستم چیزی بگم تلفن رو قطع کرد دیگه حتی تو این عمارت موندن برام بدون جیا عذاب اوربود پس میرم پیش اعضا باید جیا رو نجات بدم
💗ویو جیا💗
بعد از اینکه تهیونگ رفت شرکت من داشتم کارارو انجام میدادم
✨️♥️پرش زمانی ساعت ۱ شب♥️✨️
داشتم تو آشپز خونه ظرف هارو می شستم که ی نفر از پشت بغلم کرد فکر کردم تهیونگه با خوشحالی برگشتم ولی اون یون بود م.ست بود گفتم جیا: داری چیکار میکنی یون برو اونور یون: اگر تهیونگ بود چیزی بهش نمیگفتی ولی الان که منم میگی برم هوم
جیا:یون برو اونور یون ولم نمیکرد سریع رفتم تو اتاق به تهیونگ زنگ زدم بهش گفتم چی شده یهو آنتنم قطع شد یون:جیا چرا نمیفهمی من ازت خوشم میاد جیا: ولی من نه من عاشق یکی دیگم یون:چی اون...اون کیه!؟ جیا:تهیونگ دیدم دیگه از پشت در صدایی نمیاد بلند شدم درو باز کردم که ی فرد سیاه پوش رو دیدم که یون رو بی هوش کرده بود اون یکی ی دستمال گذاشت رو بینی و دهنم و دیگه چیزی نفهمیدم
✨️♥️پرش زمانی به مخفی گاه لیا ♥️✨️
💚ویو لیا 💚
فقط اون دختره رو بیارن ببینم چیش از من بهتره که تهیونگ اونو انتخاب کرده در زده شد دیدم دزد هایی که فرستاده بودم ی پسر که اسمش یون بود میشناختمش بادیگارد تهیونگه و ی دختر که وقتی دیدمش خونم به جوش اومد اون خیلی خوشگل بود حالا ی جوری این زیبایی تو از بین ببرم که....ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️
⛓️🩸پارت ۱۹🩸⛓️
🩶ویو تهیونگ 🩶
رفتم تو عمارت ولی کسی توش نبود تهیونگ: جیا ....جیا ...جیاااا کجااااییی(باصدای بلند) همه جارو گشتم ولی جیل نبود یهو ی نفر بهم پیام داد و گفت علامتش(&) & یادته بهت گفتم کسی که دوسش داری قراره اتفاق بدی براش بیفته وقتی اینو نوشت فهمیدم کار لیاعه گفتم تهیونگ: فقط دستت بهش بخوره زندگیتو سیاه میکنم لیا: حالا ببینیم زندگی تو بدون عشقت چجوری میشه قلبم به درد میومد وقتی به این فکر میکرد اونا جیا رو کتک میزنن یا ممکن چه کار هایی باهاش بکنن تا خواستم چیزی بگم تلفن رو قطع کرد دیگه حتی تو این عمارت موندن برام بدون جیا عذاب اوربود پس میرم پیش اعضا باید جیا رو نجات بدم
💗ویو جیا💗
بعد از اینکه تهیونگ رفت شرکت من داشتم کارارو انجام میدادم
✨️♥️پرش زمانی ساعت ۱ شب♥️✨️
داشتم تو آشپز خونه ظرف هارو می شستم که ی نفر از پشت بغلم کرد فکر کردم تهیونگه با خوشحالی برگشتم ولی اون یون بود م.ست بود گفتم جیا: داری چیکار میکنی یون برو اونور یون: اگر تهیونگ بود چیزی بهش نمیگفتی ولی الان که منم میگی برم هوم
جیا:یون برو اونور یون ولم نمیکرد سریع رفتم تو اتاق به تهیونگ زنگ زدم بهش گفتم چی شده یهو آنتنم قطع شد یون:جیا چرا نمیفهمی من ازت خوشم میاد جیا: ولی من نه من عاشق یکی دیگم یون:چی اون...اون کیه!؟ جیا:تهیونگ دیدم دیگه از پشت در صدایی نمیاد بلند شدم درو باز کردم که ی فرد سیاه پوش رو دیدم که یون رو بی هوش کرده بود اون یکی ی دستمال گذاشت رو بینی و دهنم و دیگه چیزی نفهمیدم
✨️♥️پرش زمانی به مخفی گاه لیا ♥️✨️
💚ویو لیا 💚
فقط اون دختره رو بیارن ببینم چیش از من بهتره که تهیونگ اونو انتخاب کرده در زده شد دیدم دزد هایی که فرستاده بودم ی پسر که اسمش یون بود میشناختمش بادیگارد تهیونگه و ی دختر که وقتی دیدمش خونم به جوش اومد اون خیلی خوشگل بود حالا ی جوری این زیبایی تو از بین ببرم که....ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️
۱۲.۳k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.