روزی روزگاری عشق ... part 12
باباش : هوفففففففف ... به خیر گذشت داشتی با زمین یکی میشدی بچه
جانگ می : من خوبم
تهیونگ : آره عر وا عمت
جانگ می : ندارم
تهیونگ : چیو نداری ؟
جانگ می : بیشعوررر منحرفففف عمه را میگم
تهیونگ : اها
باباش : من میرم ماشینو بیارم
تهیونگ : باشع
بابای جانگ می رفت و تهیونگم سعی کرد به جانگ می کمک کنه که راه بره اما نمیشد
تهیونگ : وایییییی ... خب تو که نمی تونی قشنگ راه بری برم صندلی چرخ دار دکتره رو بیارم باش بریم دم ماشین
جانگ می : نهههههه... زشته
تهیونگ : خب پس یه کاری میکنم نه جیغ بزن نه عصبی شو نه تعجب کن باشه ؟
جانگ می : بستگی داره
تهیونگ : باش
و رفت جانگ می را براید بغل کرد
دخترک که حسابی از این که بیوفته ترسیده بود دستاشو محکم دور گردن پسر حلقه کرد
تهیونگ : چه حسی داری ؟ ... از این زاویه نگام کن جذاب نیستم ؟
جانگ می : رو این که منو نندازی تمرکز کن
تهیونگ : باوشه * خنده
و راه افتاد وقتی داشتن از میونه بیمارا رد میشدن جانگ می بیشتر میترسید و خودشو توی شونه های پهن و عضولانی تهیونگ قایم میکرد
تهیونگ: باید خوشحال باشی
جانگ می : چرا ؟
تهیونگ : تو اولین دختری هستی که بغلش کردم و بغل منو تست کردی
جانگ می : خوشحال نشدم
تهیونگ : چرا ؟
جانگ می : بغلت و بوت خیلی خوبه ولی خوشم نمیاد
تهیونگ : یعنی چه
جانگ می : یعنی این که نمی تونی مخمو بزنی
تهیونگ : مطمئنی؟
جانگ می : آره
تهیونگ : پس بیا شرط ببندیم اگه عاشقم شدی تو باختی و باید اومممم هر کاری میگم انجام بدی و اگه عاشقم نشدی من باختم و تو هر کاری بگی انجام میدم
جانگ می : قبوله
تهیونگ : خوبه * لبخند
...
لایک : ۱۳
کامنت : ۷
جانگ می : من خوبم
تهیونگ : آره عر وا عمت
جانگ می : ندارم
تهیونگ : چیو نداری ؟
جانگ می : بیشعوررر منحرفففف عمه را میگم
تهیونگ : اها
باباش : من میرم ماشینو بیارم
تهیونگ : باشع
بابای جانگ می رفت و تهیونگم سعی کرد به جانگ می کمک کنه که راه بره اما نمیشد
تهیونگ : وایییییی ... خب تو که نمی تونی قشنگ راه بری برم صندلی چرخ دار دکتره رو بیارم باش بریم دم ماشین
جانگ می : نهههههه... زشته
تهیونگ : خب پس یه کاری میکنم نه جیغ بزن نه عصبی شو نه تعجب کن باشه ؟
جانگ می : بستگی داره
تهیونگ : باش
و رفت جانگ می را براید بغل کرد
دخترک که حسابی از این که بیوفته ترسیده بود دستاشو محکم دور گردن پسر حلقه کرد
تهیونگ : چه حسی داری ؟ ... از این زاویه نگام کن جذاب نیستم ؟
جانگ می : رو این که منو نندازی تمرکز کن
تهیونگ : باوشه * خنده
و راه افتاد وقتی داشتن از میونه بیمارا رد میشدن جانگ می بیشتر میترسید و خودشو توی شونه های پهن و عضولانی تهیونگ قایم میکرد
تهیونگ: باید خوشحال باشی
جانگ می : چرا ؟
تهیونگ : تو اولین دختری هستی که بغلش کردم و بغل منو تست کردی
جانگ می : خوشحال نشدم
تهیونگ : چرا ؟
جانگ می : بغلت و بوت خیلی خوبه ولی خوشم نمیاد
تهیونگ : یعنی چه
جانگ می : یعنی این که نمی تونی مخمو بزنی
تهیونگ : مطمئنی؟
جانگ می : آره
تهیونگ : پس بیا شرط ببندیم اگه عاشقم شدی تو باختی و باید اومممم هر کاری میگم انجام بدی و اگه عاشقم نشدی من باختم و تو هر کاری بگی انجام میدم
جانگ می : قبوله
تهیونگ : خوبه * لبخند
...
لایک : ۱۳
کامنت : ۷
۱۰.۴k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.