پارت ۱۳
دختر خیلی انتظار کشید
ولی خبری از جئونش نبود…
مرد با صدای شلیک به سمت دختر برگشت و گفت
:تکون نمیخوری
مرد با عجله به سمت بیرون رفت
دختر با دیدن چاقویی کنارش دست هاش و بعد پاهاش رو باز کرد
سریعا به سمت در دوید
در رو به ارومی باز کرد
کسی رو ندید
تنها راهش بود!
نمیتونست منتظر مرد بمونه
از عمارت بیرون رفت
و با تمام توانش دوید
به مقصد نامشخصی
فقط می دوید
بعد از ۱۵ دقیقه
که مطمعن شد زیادی دور شده
کمی وایساد…و نفسی کشید
دور و برش رو نگاه کرد
چند تا کلبه کنار هم بود
به آرومی در زد پیرزنی در رو باز کرد
:بفرما دخترم!
ا.ت:کمکم کنید!
زن که ترسیده بود به کنار رفت تا دختر به داخل خونه بیاد
دختر نشست
:دخترم!چی شده
ا.ت:(مثلا گفت دیگه)(گشادی👍🏻)
:عزیزم الان حالت خوبه؟
ا.ت:اره فقط من باید برم شهر میتونید کمکم کنید؟
:اره عزیزم اتوبوس فردا ساعت ۱۰ راه میوفته الان بهتره یه چیزی بخوری استراحت کنی
ا.ت:مرسی واقعا مرسی🫶🏻
ولی خبری از جئونش نبود…
مرد با صدای شلیک به سمت دختر برگشت و گفت
:تکون نمیخوری
مرد با عجله به سمت بیرون رفت
دختر با دیدن چاقویی کنارش دست هاش و بعد پاهاش رو باز کرد
سریعا به سمت در دوید
در رو به ارومی باز کرد
کسی رو ندید
تنها راهش بود!
نمیتونست منتظر مرد بمونه
از عمارت بیرون رفت
و با تمام توانش دوید
به مقصد نامشخصی
فقط می دوید
بعد از ۱۵ دقیقه
که مطمعن شد زیادی دور شده
کمی وایساد…و نفسی کشید
دور و برش رو نگاه کرد
چند تا کلبه کنار هم بود
به آرومی در زد پیرزنی در رو باز کرد
:بفرما دخترم!
ا.ت:کمکم کنید!
زن که ترسیده بود به کنار رفت تا دختر به داخل خونه بیاد
دختر نشست
:دخترم!چی شده
ا.ت:(مثلا گفت دیگه)(گشادی👍🏻)
:عزیزم الان حالت خوبه؟
ا.ت:اره فقط من باید برم شهر میتونید کمکم کنید؟
:اره عزیزم اتوبوس فردا ساعت ۱۰ راه میوفته الان بهتره یه چیزی بخوری استراحت کنی
ا.ت:مرسی واقعا مرسی🫶🏻
۱.۹k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.