فقط یکبار دیگر p12
تا بفهمم چی شد ضربه ی محکمی با پا بهم زد که چند قدم رفتم عقب
کج خندید: حواست کجاس
من: ببخشید
جیمز : تو بزن اینبار با قدرت
برای تلافی کاری که کرد تمام قدرتمو جمع کردم اول جوری نشون دادم که میخوام از سمت راست ضربه بزنم و جیمز متمایل به راست شد
ولی از سمت راست به پشت برگشتم و پامو رو زمین چرخوندمو از چپ ضربه زدم
از این حرکت غیر منتظرم از پشت افتاد زمین
خندمو جمع کردم و دستمو گرفتم جلو تا پاشه
اول اخم کرده بود دستمو گرفت و بلند شد یهو زد زیر خنده .....متعجب بهش نگا میکردم که گفت: تو واقعا دیوونه ای پسر
لبخندی زدم و تمرینایی ک گفت رو باهم انجام دادیم
هر چند وقت یبار کلاه روی سرم رو محکم میکردم تا نیوفته
با سوت استاد دست نگه داشتیم و استراحت کردیم، اینقد آب خورده بودم و چون تحرک داشتم دلم درد گرفته بود
ساعت ۹ و ربع بود که بقیه رفتن یه گوشه و نشستن
منم رفتم کنار جیمز نشستم
اروم ازش پرسیدم: الان برای چی اینجا نشستیم
به همون آرومیه صدام گفت: استاد میاد راجب اخبار جدید هیترا میگه
چند لحظه بعد استاد اومد و روی تخته وایت برد پشتش چیزی کشید
شبیه نقاشی بود
وقتی کارش تموم شد گفت: دیروز به ما اطلاع دادن که یکی از اعضای گروه های کیپاپ توی شرکت بیگ هیت در خطر بوده
به چیزی ک پشتش کشیده بود اشاره کرد و ادامه داد: اینجا رو ببینین فرض کنین این آدمک یه سلبریتیه و این آدمک قرمز هم بادیگاردا و محافظت هستن......طبق خبری که به ما رسیده دیشب وقتی اعضای یکی از گروه ها جلوی در خونش بود یه نفر اومده و ادعا کرده که آرمیه،
به اون سلبریتی به بهونه گرفتن امضا نزدیک شده وقتی ایشون مشغول امضا کردن براش بودن با چاقو خواسته بهش حمله کنه که شانس آورده و نگهبان خونش اونو دیده و جلوی این اتفاق رو گرفته
یکی از بچه ها پرسید: خب قیافش رو نمیتونن شناسایی کنن
استاد جواب داد: نه ماسک مشکی زده بوده همراه کلاه
یکی دیگه پرسید: خب الان وظیفه ما چیه
استاد: پی دی نیم نگرانه که این بلا به مراتب بدتر برای گروه های دیگه بیوفته پس طی جلسه ای که با ایشون داشتم باید محافظا رو افزایش بدیم و بادیگارد شخصی هر یک از اعضا توی خونه شخص برای چند روز نگهبانی بده تا مراقب باشه
نفسی گرفت و ادامه داد: هیترا قطعا بیخیال نمیشن پس باید حواستون رو جمع کنین و به افراد مشکوک خوب دقت کنین و زیر نظر بگیرینشون
حدود یک ربعی استاد راجب هیترا و وظیفه ما بیشتر توضیح داد
گفت تا امروز عصر هماهنگی های لازم رو میکنه
رفتیم رختکن رفتم تو اتاقک و کلاهم رو برداشتم یه بار موهام رو باز کردم و دوباره بستمش بخاطر تحرکی که داشتم شل شده بود.
کج خندید: حواست کجاس
من: ببخشید
جیمز : تو بزن اینبار با قدرت
برای تلافی کاری که کرد تمام قدرتمو جمع کردم اول جوری نشون دادم که میخوام از سمت راست ضربه بزنم و جیمز متمایل به راست شد
ولی از سمت راست به پشت برگشتم و پامو رو زمین چرخوندمو از چپ ضربه زدم
از این حرکت غیر منتظرم از پشت افتاد زمین
خندمو جمع کردم و دستمو گرفتم جلو تا پاشه
اول اخم کرده بود دستمو گرفت و بلند شد یهو زد زیر خنده .....متعجب بهش نگا میکردم که گفت: تو واقعا دیوونه ای پسر
لبخندی زدم و تمرینایی ک گفت رو باهم انجام دادیم
هر چند وقت یبار کلاه روی سرم رو محکم میکردم تا نیوفته
با سوت استاد دست نگه داشتیم و استراحت کردیم، اینقد آب خورده بودم و چون تحرک داشتم دلم درد گرفته بود
ساعت ۹ و ربع بود که بقیه رفتن یه گوشه و نشستن
منم رفتم کنار جیمز نشستم
اروم ازش پرسیدم: الان برای چی اینجا نشستیم
به همون آرومیه صدام گفت: استاد میاد راجب اخبار جدید هیترا میگه
چند لحظه بعد استاد اومد و روی تخته وایت برد پشتش چیزی کشید
شبیه نقاشی بود
وقتی کارش تموم شد گفت: دیروز به ما اطلاع دادن که یکی از اعضای گروه های کیپاپ توی شرکت بیگ هیت در خطر بوده
به چیزی ک پشتش کشیده بود اشاره کرد و ادامه داد: اینجا رو ببینین فرض کنین این آدمک یه سلبریتیه و این آدمک قرمز هم بادیگاردا و محافظت هستن......طبق خبری که به ما رسیده دیشب وقتی اعضای یکی از گروه ها جلوی در خونش بود یه نفر اومده و ادعا کرده که آرمیه،
به اون سلبریتی به بهونه گرفتن امضا نزدیک شده وقتی ایشون مشغول امضا کردن براش بودن با چاقو خواسته بهش حمله کنه که شانس آورده و نگهبان خونش اونو دیده و جلوی این اتفاق رو گرفته
یکی از بچه ها پرسید: خب قیافش رو نمیتونن شناسایی کنن
استاد جواب داد: نه ماسک مشکی زده بوده همراه کلاه
یکی دیگه پرسید: خب الان وظیفه ما چیه
استاد: پی دی نیم نگرانه که این بلا به مراتب بدتر برای گروه های دیگه بیوفته پس طی جلسه ای که با ایشون داشتم باید محافظا رو افزایش بدیم و بادیگارد شخصی هر یک از اعضا توی خونه شخص برای چند روز نگهبانی بده تا مراقب باشه
نفسی گرفت و ادامه داد: هیترا قطعا بیخیال نمیشن پس باید حواستون رو جمع کنین و به افراد مشکوک خوب دقت کنین و زیر نظر بگیرینشون
حدود یک ربعی استاد راجب هیترا و وظیفه ما بیشتر توضیح داد
گفت تا امروز عصر هماهنگی های لازم رو میکنه
رفتیم رختکن رفتم تو اتاقک و کلاهم رو برداشتم یه بار موهام رو باز کردم و دوباره بستمش بخاطر تحرکی که داشتم شل شده بود.
۵۷.۹k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.