فیک صاحب یونتان پارت ۸
فیک صاحب یونتان پارت ۸
دیگه حوصلشو ندارم.راستییییی من دوست دختر دارم!همینه
بهش میگم دوست دختر دارم اسمش ا/ت عه
البته راستم میگم اون دوست دخترمه تازه خیلیم از اون زنیکه خوشگل تر و جذاب تره
وارد شرکت شدم و دکمه آسانسور رو فشار دادم.
رفتم داخل و رو طبقه ۴۶ زدم.وقتی رسیدم یهو دیدم اون منشی کَنه هه جلو دره آسانسور منتظرمه و داره لبخند میزنه بدون توجه بهش از کنارش رد شدم.
عینکشو داد عقبو راه افتاد دنبالم
منشی:^
^سلام صبحتون بخیر آقای کیم
_سلام(خیلی سرد)
^حالتون چطوره؟
_بدنیستم
^چرا اتفاقی افتاده؟کسی ناراحتتون کرده؟میخواید امروز مرخصی بگیرید؟
_اگر میخواستم خودم بلد بودم
به خودش اومدو تبلتشو گرفت جلو چشماش و برنامرو خوند
بی توجه بهش رفتم جلو دره اتاقم و بهش گفتم یه قهوه بدون شکر برام بیاره و درو بستم
____________
پنجتا که نشد لایکا ولی گفتم بزارم
دیگه حوصلشو ندارم.راستییییی من دوست دختر دارم!همینه
بهش میگم دوست دختر دارم اسمش ا/ت عه
البته راستم میگم اون دوست دخترمه تازه خیلیم از اون زنیکه خوشگل تر و جذاب تره
وارد شرکت شدم و دکمه آسانسور رو فشار دادم.
رفتم داخل و رو طبقه ۴۶ زدم.وقتی رسیدم یهو دیدم اون منشی کَنه هه جلو دره آسانسور منتظرمه و داره لبخند میزنه بدون توجه بهش از کنارش رد شدم.
عینکشو داد عقبو راه افتاد دنبالم
منشی:^
^سلام صبحتون بخیر آقای کیم
_سلام(خیلی سرد)
^حالتون چطوره؟
_بدنیستم
^چرا اتفاقی افتاده؟کسی ناراحتتون کرده؟میخواید امروز مرخصی بگیرید؟
_اگر میخواستم خودم بلد بودم
به خودش اومدو تبلتشو گرفت جلو چشماش و برنامرو خوند
بی توجه بهش رفتم جلو دره اتاقم و بهش گفتم یه قهوه بدون شکر برام بیاره و درو بستم
____________
پنجتا که نشد لایکا ولی گفتم بزارم
۲.۹k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.