painful love part 18
☆برو بابا
(برش زمانی ۱ سال بعد)
#سوجین
امروز روز آخر بود و مینهو باید فارغ التحصیل میکرد...تو حیاط منو مینسو منتظرش بودیم که دربیاد....امروز روز خوبی بود هوا آفتابی و گرم &اوففف پس کی میاد
+مین سو الان میاد دیگهدچرا انقدر عجله داری؟
&درم برای زنم تنگ شده شاید جیزی احتیاج داشته باشه
+نگران نباش لیزا پیشش هستش
&میدونم اما
مینهو:سوجیناااااااااااااا
مینسو میخواست حرف بزنه ولی مینهو با داد حرفشو قط کرد و بدو بدو نیومد طرفمون که یهو منو بلند کردو میچرخوند
+مینهووووو...یا مینهو
گذاشتم زمین سرم گیج میرفت
+یا مینهویا....چیکار میکنی
مینهو:معذرت میخوام....ولی از خوشحالیم بود
&پس من اینجا چیم؟
مینهو:داداش....بغلش کرد....یهو گریه میکرد
&چرا گریه میکنی
مینهو:گریه خوشحالیه
&خیله خوب دیگه بدوین سوار شین بریم خونه...
بعد چند دیقه رسیدیم خونه لیزا درو باز کرد و رفتیم داخل
مینهو:زنداداش.....ما اومدیم
جسی:خوش اومدین....
+سلام جسی....حاله دختر جون چطوره؟
جسی:خوبه بهت سلام میرسونه
سوهو:پس من اینجا چی هستم...
+بیا بغلم ببینم آقا خوشگله
#جیمین
(یک سال بعد جیمین بهترین ریس مافیایی شد البته نه از اونایی که بی رحم باشه و آدم بکشه.....ولی اکه دزدی یا چیزی ببینه حتمی سرشو از بدنش جدا میکنه....کارای قاچاق و اینا و اینم بگم سیگار میکشه نه درحدی که خفه بشه و زیاده روی کنه شاید روزی سه بار بکشه...نوشیدنی گه از قبل میخورد الان جیمین واسه خودش یه قصر بزرگ داره و حدود ۳۰۰ تا یا بیشتر....بادیگارد داره و ۱۰ تا خدمتکار که ۵ تاشون زن و ۵ تا مرد)
تو اتاق کار رو صندلی لم دادم و به عکسی که سوجون واضح کرده بود نگا میکردم (عکسی که سوجین و مینهو با گردنبندی که دوتاشونم داشتن سوجون واضح کرده بود با یه برنامه ی قوی که عکسو واضح میکنه)
دیگه باید دست به کارشم چقدر باید ببینم که اون توی اونجا خوش میگذرونه و منم با دروغی که بهش گفتم عذاب وجدان بگیرم....باید بدونه که الانم دوسش دارم و اون حرفایی که زدم دروغ بوده....دروغ بوده که گفتم از هم جداشیم....یه نفس عمیق کشیدم و گوشیو برداشتم بهش زنگ زدم یک بوق....دو بوق....سه بوق....خواستم قط کنم که برداشت
☆الو
_چرا دیر برمیداری
☆خوب داشتم تمرین میکردم
_هفته بعد میریم آمریکا....گفتم بهت خبر بدم
☆باشه.....
_اومدی خونه بهت نقشمونو میگم
☆اوک
بدون خداحافظی قط کردم
یوهووووو دارن دست به کار میشناااااا
(برش زمانی ۱ سال بعد)
#سوجین
امروز روز آخر بود و مینهو باید فارغ التحصیل میکرد...تو حیاط منو مینسو منتظرش بودیم که دربیاد....امروز روز خوبی بود هوا آفتابی و گرم &اوففف پس کی میاد
+مین سو الان میاد دیگهدچرا انقدر عجله داری؟
&درم برای زنم تنگ شده شاید جیزی احتیاج داشته باشه
+نگران نباش لیزا پیشش هستش
&میدونم اما
مینهو:سوجیناااااااااااااا
مینسو میخواست حرف بزنه ولی مینهو با داد حرفشو قط کرد و بدو بدو نیومد طرفمون که یهو منو بلند کردو میچرخوند
+مینهووووو...یا مینهو
گذاشتم زمین سرم گیج میرفت
+یا مینهویا....چیکار میکنی
مینهو:معذرت میخوام....ولی از خوشحالیم بود
&پس من اینجا چیم؟
مینهو:داداش....بغلش کرد....یهو گریه میکرد
&چرا گریه میکنی
مینهو:گریه خوشحالیه
&خیله خوب دیگه بدوین سوار شین بریم خونه...
بعد چند دیقه رسیدیم خونه لیزا درو باز کرد و رفتیم داخل
مینهو:زنداداش.....ما اومدیم
جسی:خوش اومدین....
+سلام جسی....حاله دختر جون چطوره؟
جسی:خوبه بهت سلام میرسونه
سوهو:پس من اینجا چی هستم...
+بیا بغلم ببینم آقا خوشگله
#جیمین
(یک سال بعد جیمین بهترین ریس مافیایی شد البته نه از اونایی که بی رحم باشه و آدم بکشه.....ولی اکه دزدی یا چیزی ببینه حتمی سرشو از بدنش جدا میکنه....کارای قاچاق و اینا و اینم بگم سیگار میکشه نه درحدی که خفه بشه و زیاده روی کنه شاید روزی سه بار بکشه...نوشیدنی گه از قبل میخورد الان جیمین واسه خودش یه قصر بزرگ داره و حدود ۳۰۰ تا یا بیشتر....بادیگارد داره و ۱۰ تا خدمتکار که ۵ تاشون زن و ۵ تا مرد)
تو اتاق کار رو صندلی لم دادم و به عکسی که سوجون واضح کرده بود نگا میکردم (عکسی که سوجین و مینهو با گردنبندی که دوتاشونم داشتن سوجون واضح کرده بود با یه برنامه ی قوی که عکسو واضح میکنه)
دیگه باید دست به کارشم چقدر باید ببینم که اون توی اونجا خوش میگذرونه و منم با دروغی که بهش گفتم عذاب وجدان بگیرم....باید بدونه که الانم دوسش دارم و اون حرفایی که زدم دروغ بوده....دروغ بوده که گفتم از هم جداشیم....یه نفس عمیق کشیدم و گوشیو برداشتم بهش زنگ زدم یک بوق....دو بوق....سه بوق....خواستم قط کنم که برداشت
☆الو
_چرا دیر برمیداری
☆خوب داشتم تمرین میکردم
_هفته بعد میریم آمریکا....گفتم بهت خبر بدم
☆باشه.....
_اومدی خونه بهت نقشمونو میگم
☆اوک
بدون خداحافظی قط کردم
یوهووووو دارن دست به کار میشناااااا
۶.۰k
۲۸ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.