عشق ابدی پارت ۱۰۱
عشق ابدی پارت ۱۰۱
ویو جیمین
رفتیم خونه تهیونگ شی
در رو باز کرد و داخل شدیم که صدای پارس سگش اومد .
راستش از همون اولم از سگش بدم میومد
نمیتونستم قبولش کنم ..
شاید بخاطر حساسیت ام باشه ، یا شاید برای اینکه کلا از سگا خوشم نمیاد
- آمممم خب دیگه ما بریم .
جین : کجا میرید؟
- هوم؟ خب شما هستید پیش تهیونگ دیگه ، من یکم حقیقتا خستم . نمیتونم دیگه بیشتر تحمل کنم . حیح
ته : جیمین شی ، میدونم بهونه میاری تا نیای و سیلا {اسم سگشه تو فیک} ببینی ( ناراحت)
- او...نه تهیونگ ، خ...خب...ببخشید نفس هیونگ . ناراحت نشو دیگه
ته : هوم...خدافظ
- تهیون...
ته : نه نه ؛ ناراحت نیستم . برید (لبخند)
- پس خدافظ
+ خدافظ بچه ها .
جین ، جیهوپ : خدافظ
*فلش بک به خونه یونگی*
ویو جیمین
- شوگا من خست....
حرفم با کوبونده شدن تنم به کمد نسفه موند.
- آخخخخ...چیکار میکنی!؟(عصبی)
+ شما مثل اینکه خیلی بهت خوش گذشته نه؟ از دیروز تا الان کم آتو دستم ندادی ها.(پوزخند و بم)
- ول کن دیگه .
+ نه خیر. برام جبران میکنی
میخواستم حرف بزنم که گردنم رو گاز گرفت و کار همیشگی ش رو شروع کرد .
- آی....آخخخ خدا
کم کم داشتم تحریک میشدم .
با یه دست کمرم و با یه دست گردنم رو گرفته بود .
- آ....آه(آروم)
تا صدام رو شنید سرعتش رو بیشتر کرد و حشری کردن منو بالاتر برد
-آهههه
از روی خط فکم تا روی شونه هام رو میبوسید و مارک میکرد
-اوممم...ب...بس کن(ناله)
بعد چند مین موهام رو بوسید و رفت تو اتاق
حالا من مونده بودم و بدنی که داشت منفجر میشد.
رفتم تو اتاق
- لعنت بهت
+هوم؟ چرا!؟
- چطور میتونی منو حشری کنی و بعد هم بری؟؟(عصبی)
+ همون جور که تو میتونی با دیدن من به کارات ادامه بدی ؛ اصلا اشاره نمیکنم به بیمارستان ، دیشب ، تو بغل ته ، نفس هیونگ ... بازم بگم؟(تند و عصبی)
-...
ویو جیمین
رفتیم خونه تهیونگ شی
در رو باز کرد و داخل شدیم که صدای پارس سگش اومد .
راستش از همون اولم از سگش بدم میومد
نمیتونستم قبولش کنم ..
شاید بخاطر حساسیت ام باشه ، یا شاید برای اینکه کلا از سگا خوشم نمیاد
- آمممم خب دیگه ما بریم .
جین : کجا میرید؟
- هوم؟ خب شما هستید پیش تهیونگ دیگه ، من یکم حقیقتا خستم . نمیتونم دیگه بیشتر تحمل کنم . حیح
ته : جیمین شی ، میدونم بهونه میاری تا نیای و سیلا {اسم سگشه تو فیک} ببینی ( ناراحت)
- او...نه تهیونگ ، خ...خب...ببخشید نفس هیونگ . ناراحت نشو دیگه
ته : هوم...خدافظ
- تهیون...
ته : نه نه ؛ ناراحت نیستم . برید (لبخند)
- پس خدافظ
+ خدافظ بچه ها .
جین ، جیهوپ : خدافظ
*فلش بک به خونه یونگی*
ویو جیمین
- شوگا من خست....
حرفم با کوبونده شدن تنم به کمد نسفه موند.
- آخخخخ...چیکار میکنی!؟(عصبی)
+ شما مثل اینکه خیلی بهت خوش گذشته نه؟ از دیروز تا الان کم آتو دستم ندادی ها.(پوزخند و بم)
- ول کن دیگه .
+ نه خیر. برام جبران میکنی
میخواستم حرف بزنم که گردنم رو گاز گرفت و کار همیشگی ش رو شروع کرد .
- آی....آخخخ خدا
کم کم داشتم تحریک میشدم .
با یه دست کمرم و با یه دست گردنم رو گرفته بود .
- آ....آه(آروم)
تا صدام رو شنید سرعتش رو بیشتر کرد و حشری کردن منو بالاتر برد
-آهههه
از روی خط فکم تا روی شونه هام رو میبوسید و مارک میکرد
-اوممم...ب...بس کن(ناله)
بعد چند مین موهام رو بوسید و رفت تو اتاق
حالا من مونده بودم و بدنی که داشت منفجر میشد.
رفتم تو اتاق
- لعنت بهت
+هوم؟ چرا!؟
- چطور میتونی منو حشری کنی و بعد هم بری؟؟(عصبی)
+ همون جور که تو میتونی با دیدن من به کارات ادامه بدی ؛ اصلا اشاره نمیکنم به بیمارستان ، دیشب ، تو بغل ته ، نفس هیونگ ... بازم بگم؟(تند و عصبی)
-...
۳.۶k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.