دختر گفت :بشمار پسرک چشمانش را بست و شروع کرد به شمردن :یک... دو... سه... چهار..... دخترک رفت پنهان شود آن طرفتر پسردیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند، برّه شد و با گرگ رفت پسرک قصه هنوز می شمارد...
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.