پارت : 18
Hi, army
How are you
ات
سرم اینقدر پایین بود که از آینه ای که رو به روم بود چیزی مشخص نبود و نمیتونستم پشتم رو تو آینه ببینم ، داشتم با استرس و عجله دستام رو میشستم که گفت...
پسره : اوه بیب ، احساس نمیکنی یکم زیادی ظریفی ، من خیلی خشنم هاا
ات
جوابی بهش ندادم ، شوینده ای که به دستام زده بودم دیگه کاملا شسته شده بودن ، اب رو بستم و به سمت در خروجی سرویس که اون پسره هم کنارش به دیوار تکیه داده بود رفتم که خارج بشم ، همین که میخواستم برم بیرون مچ دستم رو محکم گرفت و...
ات : میشه دستم رو ول کنید ؟ ( تقریبا داد )
( ات و اون پسره همینجا باشن بیاین بریم پیش جونگ کوک )
جونگ کوک
پس این سفارش های ما چی شد ؟
بلند شدم که بپرسم سفارش هامون چند دقیقه دیگه اماده میشن ، که صدای ات رو شنیدم و...
من
بخوام این قسمت رو خلاصه بگم جونگ کوک صدای ات رو میشنوه و میره که میبینه اون پسره میخواد به ات ت. ج. ا. و. ز کنه .
جونگ کوک میاد پسره رو میزنه و به بادیگارد هاش میگه که با خودشون بیارنش و خودش هم بر خلاف تصور ات خیلی مهربون باهاش رفتار میکنه و بغلش میکنه .
جونگ کوک : نترس عزیزم ( ات رو بغل کرده )
ات : در حال گریه کردن تو بغل جونگ کوک
ات : ا...اون م...می...میخواد ب...به م...من ت...ت...ت...تج...ت...ج...
و ات بیهوش میشه...
ادامه دارد...
اینم از پارت : 18 امیدوارم خوشتون بیاد .
حمایت کنید .
بازم واقعا عذر میخوام واسه دیشب که...نشد پارت جدید رو آپلود کنم .
How are you
ات
سرم اینقدر پایین بود که از آینه ای که رو به روم بود چیزی مشخص نبود و نمیتونستم پشتم رو تو آینه ببینم ، داشتم با استرس و عجله دستام رو میشستم که گفت...
پسره : اوه بیب ، احساس نمیکنی یکم زیادی ظریفی ، من خیلی خشنم هاا
ات
جوابی بهش ندادم ، شوینده ای که به دستام زده بودم دیگه کاملا شسته شده بودن ، اب رو بستم و به سمت در خروجی سرویس که اون پسره هم کنارش به دیوار تکیه داده بود رفتم که خارج بشم ، همین که میخواستم برم بیرون مچ دستم رو محکم گرفت و...
ات : میشه دستم رو ول کنید ؟ ( تقریبا داد )
( ات و اون پسره همینجا باشن بیاین بریم پیش جونگ کوک )
جونگ کوک
پس این سفارش های ما چی شد ؟
بلند شدم که بپرسم سفارش هامون چند دقیقه دیگه اماده میشن ، که صدای ات رو شنیدم و...
من
بخوام این قسمت رو خلاصه بگم جونگ کوک صدای ات رو میشنوه و میره که میبینه اون پسره میخواد به ات ت. ج. ا. و. ز کنه .
جونگ کوک میاد پسره رو میزنه و به بادیگارد هاش میگه که با خودشون بیارنش و خودش هم بر خلاف تصور ات خیلی مهربون باهاش رفتار میکنه و بغلش میکنه .
جونگ کوک : نترس عزیزم ( ات رو بغل کرده )
ات : در حال گریه کردن تو بغل جونگ کوک
ات : ا...اون م...می...میخواد ب...به م...من ت...ت...ت...تج...ت...ج...
و ات بیهوش میشه...
ادامه دارد...
اینم از پارت : 18 امیدوارم خوشتون بیاد .
حمایت کنید .
بازم واقعا عذر میخوام واسه دیشب که...نشد پارت جدید رو آپلود کنم .
۸.۰k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.