دردها از من می خوانند

دردها از من می خوانند.
بغض,
مرا بر بلندای آه سوزان,
تمام میکند.
یک گام, فرو میروم در خویش,
غرق می شوم.
کمک,
کمک,
یک زن, دست و پا می زند در گمشده ی خویش.
ضجه های نفس های پایانی زن,
در گوش زمان,
تهوع آور است.
یک زن,جان میکند در ازدحام بودن و نبودنش.

اکبر توفیق ریحانی
دیدگاه ها (۴)

این روزهادر بطنِ منزنی سکته میکندکه در هر نفسزندگی را سخت تپ...

مادربزرگم نظریه ی بسیار جالبی داشت. می‌گفت هر یک از ما با یک...

یک زن هیچ آسیبی نمیتواند به تو برساندجز این که تو را نادیده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط