فیک:زیبایی(part13)
به زور راضی خودم کردم بزارم براتون😂
با صحنهای مواجه شدم که افتادم زمین و نمیتونستم حرف بزنم
نامجون اونجا بود من دارم خواب میبینم نامجون اونجا بود
نامجون:ک..کو..کوک
کوک:نام..نامجووووننن
پریدم بغلشش
گریه ام گرفت و اونقدر هردومون گریه کردیم که چشمامون قرمز شده بود که یهو یاد ا.ت افتادم
کوک:ا.ت ا.ت چی کارش کردی
بادیگارد:قربان رییس به ما گفتن هر دختری به جز خانم سوجین به منزل شما بیاد ما باید بگیریمش
کوک:رییس غلط کرده برو گمشو
ا.ت ا.ت
نامجون:این همون دختره س که تو دوستش داری و...
کوک:اره اره
که یهو ا.ت به هوش اومد
کوک:ا.ت خوبی
ا.ت:آییییی کوک من کجام نکنه تو منو دزدیدی؟
کوک
همه چیو براش توضیح دادم حتی قضیه ی نامجون. و قضیه ی تهیونگ
ا.ت:باورم نمیشه تهیونگ مافیاست و با بابای تو خواستن نامجون خواننده مورد علاقه ی منو بکشن اهههعه(جیغ)
کوک:چی شد؟
نامجون:یا بنگتن
ات:نامجون خواننده مورد علاقمم
نامجون:هه کوک ببین چه قدر من طرفدار دارم
کوک:مغرور
نامجون:ووو
کوک:ا.ت تهیونگ قبل تو یه دوست دختر داشته که الانم دوستش داره اما تو رو هم دوست داره
ا.ت:چی.... توی شک بودم که باهاش به هم بزنم اما با این حرف تو قطعا به هم میزنم
کوک:😏
نامجون رفت و بادیگارد رو اخراج کردم
ا.ت رو هم بردم خونه ی خودم
(علامت ها ا.ت+کوک_)
_ا.ت
+هوم
_میشه یه چیزی بگم بهت قبول کنی
+حتما
_میشه....میشه من..من دوست پسرت بشم؟
ا.ت ویو
خیلی دوست داشتم با کوک باشم اون خیلی مهربونه
رفتم پیشش و روی پاش نشستم و دقیقا روبه روم بود
+حتما
کوک
اینو گفت و سریع لبا.مو گذاشتم روی لبا.ش و مک میزدم اونم همکاری میکرد خیلی خوب بود کمرشو گرفتم و به خودم چسبوندمش
اونم دستش دور گردنم بود دستامو پایین بردم و باس.نشو محکم گرفتم که باعث شد نا.له ای کنه که دیوونه شدم
بعد۱۰مین جدا شدیم
+اون لحظه باسن.مو محکم گرفتی حس خیلی خوبی داشت
_😏😂
_میخوای یه جور دیگه امتنحانش کنی؟
+نه نه نه🫣
_اوکی
کوک ویو
تحریک شده بودم ولی گفتم الان وقتش نیست رفتم ویسکی اوردم
_بیا
+ویسکی؟!
_ارع
+خوبه👍🏻
کوک ویو
خیلی خوردیم همزمان داشتیم فیلم میدیدیم که یهو صحنه دار شد داشتم خمار به ا.ت نگاه میکردم
ا.ت هم تحریک کننده نگاه میکرد رفتم نزدیکش لبا.مو گذاشتم رو لبا.ش و وحشیانه مک میزدم..
یهو.......
🤫🫢
هه هه خماریییی🤤😂😏
دیدی کجا تموم شد؟🤫
با صحنهای مواجه شدم که افتادم زمین و نمیتونستم حرف بزنم
نامجون اونجا بود من دارم خواب میبینم نامجون اونجا بود
نامجون:ک..کو..کوک
کوک:نام..نامجووووننن
پریدم بغلشش
گریه ام گرفت و اونقدر هردومون گریه کردیم که چشمامون قرمز شده بود که یهو یاد ا.ت افتادم
کوک:ا.ت ا.ت چی کارش کردی
بادیگارد:قربان رییس به ما گفتن هر دختری به جز خانم سوجین به منزل شما بیاد ما باید بگیریمش
کوک:رییس غلط کرده برو گمشو
ا.ت ا.ت
نامجون:این همون دختره س که تو دوستش داری و...
کوک:اره اره
که یهو ا.ت به هوش اومد
کوک:ا.ت خوبی
ا.ت:آییییی کوک من کجام نکنه تو منو دزدیدی؟
کوک
همه چیو براش توضیح دادم حتی قضیه ی نامجون. و قضیه ی تهیونگ
ا.ت:باورم نمیشه تهیونگ مافیاست و با بابای تو خواستن نامجون خواننده مورد علاقه ی منو بکشن اهههعه(جیغ)
کوک:چی شد؟
نامجون:یا بنگتن
ات:نامجون خواننده مورد علاقمم
نامجون:هه کوک ببین چه قدر من طرفدار دارم
کوک:مغرور
نامجون:ووو
کوک:ا.ت تهیونگ قبل تو یه دوست دختر داشته که الانم دوستش داره اما تو رو هم دوست داره
ا.ت:چی.... توی شک بودم که باهاش به هم بزنم اما با این حرف تو قطعا به هم میزنم
کوک:😏
نامجون رفت و بادیگارد رو اخراج کردم
ا.ت رو هم بردم خونه ی خودم
(علامت ها ا.ت+کوک_)
_ا.ت
+هوم
_میشه یه چیزی بگم بهت قبول کنی
+حتما
_میشه....میشه من..من دوست پسرت بشم؟
ا.ت ویو
خیلی دوست داشتم با کوک باشم اون خیلی مهربونه
رفتم پیشش و روی پاش نشستم و دقیقا روبه روم بود
+حتما
کوک
اینو گفت و سریع لبا.مو گذاشتم روی لبا.ش و مک میزدم اونم همکاری میکرد خیلی خوب بود کمرشو گرفتم و به خودم چسبوندمش
اونم دستش دور گردنم بود دستامو پایین بردم و باس.نشو محکم گرفتم که باعث شد نا.له ای کنه که دیوونه شدم
بعد۱۰مین جدا شدیم
+اون لحظه باسن.مو محکم گرفتی حس خیلی خوبی داشت
_😏😂
_میخوای یه جور دیگه امتنحانش کنی؟
+نه نه نه🫣
_اوکی
کوک ویو
تحریک شده بودم ولی گفتم الان وقتش نیست رفتم ویسکی اوردم
_بیا
+ویسکی؟!
_ارع
+خوبه👍🏻
کوک ویو
خیلی خوردیم همزمان داشتیم فیلم میدیدیم که یهو صحنه دار شد داشتم خمار به ا.ت نگاه میکردم
ا.ت هم تحریک کننده نگاه میکرد رفتم نزدیکش لبا.مو گذاشتم رو لبا.ش و وحشیانه مک میزدم..
یهو.......
🤫🫢
هه هه خماریییی🤤😂😏
دیدی کجا تموم شد؟🤫
۲.۰k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.