نقاب دار مشکی
ʙʟᴀᴄᴋ ᴍᴀꜱᴋᴇᴅ
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ²⁵)
نامجون: تیم 6 از اونجا فورا خارج بشید.... ( داد)
( وقتی در اتاق باز کردن به جای اینکه لیسا باشه رزی بود که داشت با دوست پسرش سکس میکرد...... یونگی و ات تعجب زیادی کردن که یهو صدای شلیک و داد اعضا اومد...... ات و یونگی سریع از عمارت رفتن به حیاط که دیدن لیسا یه گوشه وایستاده و مردی کنارش که اون لی مین هو بود...... با کلی بادیگارد کنارشون که چند نفرشون اسلحه گذاشته بودن رو سر جیمین و سوجین و جین و جیهوپ که هر دوتاشون ایستاده رو به روی ات و یونگی بودن و دستاشون بالا...... ولی کسی که ازش کلی خون رفته بود و بی حال افتاده بود رو زمین و یه بادیگارد کنارش..... درسته اون میرا بود که غرق خون بود...... ات با دیدن اون صحنه بدنش خشک شد و فشارش افتاده بود کم مونده قش کنه...... چشماش پر اشک که فریاد پر بغض و بلندی کشید...... و تنها یه کلمه میگفت...... میرااااا......یونگی هم بدتر از ات هول شده بود نمیدونست چیکار کنه..... که...)
لیسا: های بیبی...... ( خنده)
لیسا: فک کردین خیلی حرفه ای هستید؟.... ( پوزخند)..... هیچکس از پدر من بزرگترین مافیا کره و خطرناک ترین مافیا..... پدرم لی مین هو جون سالم به در نمیبره..... ( خنده)..... فک کردین خیلی زرنگین؟!.... ( پوزخند)..... بهتون هشدار داده بودم ولی براتون بی اهمیت بود اوکی ولی الان جوابشو میفهمید...... هیچ وقت نمیبخشمت ات....... تو هر دو عشقامو ازم گرفتی....... یبار قلبم موقعی ای شکست که کای رو یادته اون پسره؟..... اون موقع عاشقش بودم ولی روزی که میخواستم بهش اعتراف کنم توعه عوضی باهاش بودی و ازم گرفتیش....... برای دومین بارم...... تو لس انجلس وقتی همچین داشتی یونگی رو میبوسیدییییی قلبم شکست...... که اونم ازم گرفتی...... اره پارک جیمین...... اون شخصی که برات اون عکس بوسه ی این دونفر فرستاد من بودم...... اون شب من بودم که داشتم ازشون فیلم میگرفتم و قلبم شکست...... ازت متنفرم متنفرمممم...... یبار ازم دلیلشو پرسیدی که چرا ازت متنفرم...... اینا تموم اون دلیل ها هستش جانگ ات......( داد عصبی)....... فک کردی که جیسو و رزی ولم کردن؟..... اره!!!..... اونا بودن که تموم نقشه ی شما رو بهم گفتن...... ازشون ممنونم...... اون جنی عوضی هم اینجاست کسی که بهم خیانت کرد خواهر ناتنی احمقم منو به تو فروخت..... ( یهو یه بادیگارد جنی رو اورد و جنی داشت گریه میکرد و رو سرش اسلحه بود)...... بفرما اینم از جنی جونت...... با بد کسی در افتادی ات...... ایندفعه محاله بزارم از دستم فرار کنی..... این شب همون شبیه که قراره همتون بمیرید..... ( خنده).....
....
ادامه اش تو کامنتا
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ²⁵)
نامجون: تیم 6 از اونجا فورا خارج بشید.... ( داد)
( وقتی در اتاق باز کردن به جای اینکه لیسا باشه رزی بود که داشت با دوست پسرش سکس میکرد...... یونگی و ات تعجب زیادی کردن که یهو صدای شلیک و داد اعضا اومد...... ات و یونگی سریع از عمارت رفتن به حیاط که دیدن لیسا یه گوشه وایستاده و مردی کنارش که اون لی مین هو بود...... با کلی بادیگارد کنارشون که چند نفرشون اسلحه گذاشته بودن رو سر جیمین و سوجین و جین و جیهوپ که هر دوتاشون ایستاده رو به روی ات و یونگی بودن و دستاشون بالا...... ولی کسی که ازش کلی خون رفته بود و بی حال افتاده بود رو زمین و یه بادیگارد کنارش..... درسته اون میرا بود که غرق خون بود...... ات با دیدن اون صحنه بدنش خشک شد و فشارش افتاده بود کم مونده قش کنه...... چشماش پر اشک که فریاد پر بغض و بلندی کشید...... و تنها یه کلمه میگفت...... میرااااا......یونگی هم بدتر از ات هول شده بود نمیدونست چیکار کنه..... که...)
لیسا: های بیبی...... ( خنده)
لیسا: فک کردین خیلی حرفه ای هستید؟.... ( پوزخند)..... هیچکس از پدر من بزرگترین مافیا کره و خطرناک ترین مافیا..... پدرم لی مین هو جون سالم به در نمیبره..... ( خنده)..... فک کردین خیلی زرنگین؟!.... ( پوزخند)..... بهتون هشدار داده بودم ولی براتون بی اهمیت بود اوکی ولی الان جوابشو میفهمید...... هیچ وقت نمیبخشمت ات....... تو هر دو عشقامو ازم گرفتی....... یبار قلبم موقعی ای شکست که کای رو یادته اون پسره؟..... اون موقع عاشقش بودم ولی روزی که میخواستم بهش اعتراف کنم توعه عوضی باهاش بودی و ازم گرفتیش....... برای دومین بارم...... تو لس انجلس وقتی همچین داشتی یونگی رو میبوسیدییییی قلبم شکست...... که اونم ازم گرفتی...... اره پارک جیمین...... اون شخصی که برات اون عکس بوسه ی این دونفر فرستاد من بودم...... اون شب من بودم که داشتم ازشون فیلم میگرفتم و قلبم شکست...... ازت متنفرم متنفرمممم...... یبار ازم دلیلشو پرسیدی که چرا ازت متنفرم...... اینا تموم اون دلیل ها هستش جانگ ات......( داد عصبی)....... فک کردی که جیسو و رزی ولم کردن؟..... اره!!!..... اونا بودن که تموم نقشه ی شما رو بهم گفتن...... ازشون ممنونم...... اون جنی عوضی هم اینجاست کسی که بهم خیانت کرد خواهر ناتنی احمقم منو به تو فروخت..... ( یهو یه بادیگارد جنی رو اورد و جنی داشت گریه میکرد و رو سرش اسلحه بود)...... بفرما اینم از جنی جونت...... با بد کسی در افتادی ات...... ایندفعه محاله بزارم از دستم فرار کنی..... این شب همون شبیه که قراره همتون بمیرید..... ( خنده).....
....
ادامه اش تو کامنتا
۱۴.۶k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.