قمارِ عشق پارت نوزدهم(فصل اول)
+دروغ میگی .. هق
جونگ کوک اخمی توی ابروهاش آمد و گفت:
_ هییی .. من راست میگم.
+ همه .. هق.. همینو میگن.
جونگ کوک انگشت شستش رو بالا برد و اشک های رونا رو با انگشتش پاک کرد و لبخند مهربون و زیبایی زد.
_ لی رونا ... تو اگه هم نخوای دیگه مال منی ... تو زندگیم رو کامل برای خودت کردی .. تمام فکرم پیش تو اِ ... نمیتونم یه لحظه ازت جدا شم ... به نظرت این عشق نیست ... بعد میگی همع همینو میگن ... همون همه ای که میگی.. وقتی میبیننت دل تو دلشون نمی مونه ... یا وقتی میبینن با یکی دیگه ای میخوان خودکشی کنن..؟؟
+جونگ... کوک .. من ..م
جونگ کوک دستش رو از روی صورت رونا برداشت و انگشتش رو روی دهن رونا گذاشت که باعث شد رونا نتونه دیگه حرفی بزنه.
_ رونا .. عشق فقط یکبار اتفاق میوفته .... یا میشکتت یا خوشبختت میکنه ... من هیچ وقت عاشق نشدم .. تو اولیشی پس خواهش میکنم من رو نشکون.
اشک توی چشمای جونگ کوک حلقه زد و چشماش قرمز شد.
رونا که بغض کرده بود و همواره داشت اشک می ریخت سرش رو پایین انداخت و توی دلش زمزمه کرد و گفت :
+خیلی احمقی رونا ... اون داره برات گریه میکنه .. بعد تو با اوج ظلمت بهش میگی .. بهت اعتماد ندارم.
رونا سرش رو بلند کرد و به صورت معصوم جونگ کوک که حالا مثل بچه هایی شده بود که برای خریدن اسباب بازی دارن به مادرشون التماس میکنن کرد.
جونگ کوک با صداای لرزون و بغضی که توی گلو داشت دوباره حرفش رو زمزمه وار تکرار کرد:
_ رونا .. من رو قبول میکنی
رونا بغضش شکست و خودش رو محکم توی بغل گرمو نرم جونگ کوک انداخت و با گریه گفت :
+قول بده ... هق .. قول بده که ولم نکنی .
جونگ کوک اول از کار رونا تعجب کرد ولی بعدش دلش از کار رونا پر پر شد و پروانه ها توی دلش پرواز کردن.
سرش رو روی سر رونا گذاشت و مثل رونا دستاش رو پشت دختر حلقه کرد و سفت سر دخترک رو به سینش فشار داد
_ قول میدم .. خانم رونا.
بوسه ای روی سر دخترک گذاشت و لبخندی زد و چشماش رو بست .عطر دخترک رو توی ریه هاش کشید و محکم تر از قبل رونا رو به خودش فشورد.
جونگ کوک سرش رو بلند کرد و دختر رو آروم از خودش جدا کرد و اشک های دخترک رو پاک کرد و صورتش رو جلو برد و پیشونیه دختر رو بوسید.
_ میدونستی اگه هم قبول نمی کردی .... از نظر انسانی مال من شده بودی .
رونا اخمی کرد و گفت :
جونگ کوک اخمی توی ابروهاش آمد و گفت:
_ هییی .. من راست میگم.
+ همه .. هق.. همینو میگن.
جونگ کوک انگشت شستش رو بالا برد و اشک های رونا رو با انگشتش پاک کرد و لبخند مهربون و زیبایی زد.
_ لی رونا ... تو اگه هم نخوای دیگه مال منی ... تو زندگیم رو کامل برای خودت کردی .. تمام فکرم پیش تو اِ ... نمیتونم یه لحظه ازت جدا شم ... به نظرت این عشق نیست ... بعد میگی همع همینو میگن ... همون همه ای که میگی.. وقتی میبیننت دل تو دلشون نمی مونه ... یا وقتی میبینن با یکی دیگه ای میخوان خودکشی کنن..؟؟
+جونگ... کوک .. من ..م
جونگ کوک دستش رو از روی صورت رونا برداشت و انگشتش رو روی دهن رونا گذاشت که باعث شد رونا نتونه دیگه حرفی بزنه.
_ رونا .. عشق فقط یکبار اتفاق میوفته .... یا میشکتت یا خوشبختت میکنه ... من هیچ وقت عاشق نشدم .. تو اولیشی پس خواهش میکنم من رو نشکون.
اشک توی چشمای جونگ کوک حلقه زد و چشماش قرمز شد.
رونا که بغض کرده بود و همواره داشت اشک می ریخت سرش رو پایین انداخت و توی دلش زمزمه کرد و گفت :
+خیلی احمقی رونا ... اون داره برات گریه میکنه .. بعد تو با اوج ظلمت بهش میگی .. بهت اعتماد ندارم.
رونا سرش رو بلند کرد و به صورت معصوم جونگ کوک که حالا مثل بچه هایی شده بود که برای خریدن اسباب بازی دارن به مادرشون التماس میکنن کرد.
جونگ کوک با صداای لرزون و بغضی که توی گلو داشت دوباره حرفش رو زمزمه وار تکرار کرد:
_ رونا .. من رو قبول میکنی
رونا بغضش شکست و خودش رو محکم توی بغل گرمو نرم جونگ کوک انداخت و با گریه گفت :
+قول بده ... هق .. قول بده که ولم نکنی .
جونگ کوک اول از کار رونا تعجب کرد ولی بعدش دلش از کار رونا پر پر شد و پروانه ها توی دلش پرواز کردن.
سرش رو روی سر رونا گذاشت و مثل رونا دستاش رو پشت دختر حلقه کرد و سفت سر دخترک رو به سینش فشار داد
_ قول میدم .. خانم رونا.
بوسه ای روی سر دخترک گذاشت و لبخندی زد و چشماش رو بست .عطر دخترک رو توی ریه هاش کشید و محکم تر از قبل رونا رو به خودش فشورد.
جونگ کوک سرش رو بلند کرد و دختر رو آروم از خودش جدا کرد و اشک های دخترک رو پاک کرد و صورتش رو جلو برد و پیشونیه دختر رو بوسید.
_ میدونستی اگه هم قبول نمی کردی .... از نظر انسانی مال من شده بودی .
رونا اخمی کرد و گفت :
۹۸.۷k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.