عشقی که بهم دادی
"part 49"
+اون عوضییی...اون بابای جیهونه...حالا فهمیدی یعنی چی؟؟؟؟(داد)
×ت...تهیونگ اون...
+آره همون...اون بابای جیهونه...همونی که باعث شد تمام زندگیمو دست تنها بسازم...همونی که چندین بار منو جلوی هم خورد کرد...همون کسی که ازم متنفره....
*ویو میا
(&میا ٪جانگ هی)
با غرور از جام پاشدم و لوح همکاری رو از دستشون گرفتم
خوشحال بود که بلاخره تونستم ا.ت رو خورد کنم
& خیلی ممنون که این افتخار همکاری رو به من و شرکتم دادین
همه تشویقم کردن
خدافظی کردیم و من اومدم بیرون جلوی در جانگ هی منتظرم بود
&سلام
٪عشق من چطوره؟
&عالی هیچوقت انقدر خوب نبودم
٪پس جواب داد
&مگه میشه کارای تو جواب نده عزیزم...باورم نمیشه اعضای هیئت مدیره رو اینجوری تو چنگت گرفتی...خوب اتو هایی ازشون گیر آوردی
٪(پوزخند) تلاشای توهم دخیل بوده عشقم...بریم که امشب باید یه شب رویایی برات بسازم
(بچه ها این تیکه ی میا و جانگ هی رو مینویسم اصن حالم بهم میخوره از این دوتا کاش میشد حذفشون کنم ولی نمیشه)
*ویو هانا
ا.ت رو بردم بیمارستان خیلی حالش بد بود
تمام مدتی که توی راه بودیم داشت گریه میکرد
بردمش داخل بیمارستان
روی صندلی نشوندمش و رفتم دنبال جونگکوک
*از زبان جونگکوک
توی اورژانس بودم و مریضا رو ویزیت میکردم
×جونگکوک...جونگکوک!
با تعجب برگشت...هانا بود
اومد و رو به رو م وایستاد
×جونگکوک دنبالم بیا
=چیشده مگه؟
×بیا دیگه
=بابا مریض دارم
×ا.ت
=ا.ت چی؟!....کجاست؟
پرونده رو انداختم تو بغل پرستار و رفتم پیش ا.ت
نسشتم روی صندلی و ا.ت رو بغل کردم
+اون عوضییی...اون بابای جیهونه...حالا فهمیدی یعنی چی؟؟؟؟(داد)
×ت...تهیونگ اون...
+آره همون...اون بابای جیهونه...همونی که باعث شد تمام زندگیمو دست تنها بسازم...همونی که چندین بار منو جلوی هم خورد کرد...همون کسی که ازم متنفره....
*ویو میا
(&میا ٪جانگ هی)
با غرور از جام پاشدم و لوح همکاری رو از دستشون گرفتم
خوشحال بود که بلاخره تونستم ا.ت رو خورد کنم
& خیلی ممنون که این افتخار همکاری رو به من و شرکتم دادین
همه تشویقم کردن
خدافظی کردیم و من اومدم بیرون جلوی در جانگ هی منتظرم بود
&سلام
٪عشق من چطوره؟
&عالی هیچوقت انقدر خوب نبودم
٪پس جواب داد
&مگه میشه کارای تو جواب نده عزیزم...باورم نمیشه اعضای هیئت مدیره رو اینجوری تو چنگت گرفتی...خوب اتو هایی ازشون گیر آوردی
٪(پوزخند) تلاشای توهم دخیل بوده عشقم...بریم که امشب باید یه شب رویایی برات بسازم
(بچه ها این تیکه ی میا و جانگ هی رو مینویسم اصن حالم بهم میخوره از این دوتا کاش میشد حذفشون کنم ولی نمیشه)
*ویو هانا
ا.ت رو بردم بیمارستان خیلی حالش بد بود
تمام مدتی که توی راه بودیم داشت گریه میکرد
بردمش داخل بیمارستان
روی صندلی نشوندمش و رفتم دنبال جونگکوک
*از زبان جونگکوک
توی اورژانس بودم و مریضا رو ویزیت میکردم
×جونگکوک...جونگکوک!
با تعجب برگشت...هانا بود
اومد و رو به رو م وایستاد
×جونگکوک دنبالم بیا
=چیشده مگه؟
×بیا دیگه
=بابا مریض دارم
×ا.ت
=ا.ت چی؟!....کجاست؟
پرونده رو انداختم تو بغل پرستار و رفتم پیش ا.ت
نسشتم روی صندلی و ا.ت رو بغل کردم
۳.۲k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.